من زیبایی را دوست دارم، تو نیز....
من آزادی را دوست دارم، تو نیز.....
من آسایش را دوست دارم، تو نیز.....
من رضاء را دوست دارم، تو نیز.....
من حجاب را دوست دارم، تو اما نه!
من به چادر بر سرم افتخار میکنم، تو اما گویا سنگینی اش بر سرت آزاردهنده است!
اینجاست فرق من و تو....!
من زیبایی را برای خود و خانوادهام میخواهم و تو برای غیر....!!!!!!
من آزادی روحام را میخواهم و تو آزادی نفسات را.....!!!!!
من آسایش دو دنیا را میخواهم و تو آسایش دنیای دنی را(هرچند که از همان هم محرومی!).....!!!!!!
من رضای الله را میخواهم و تو رضای الاه را.....!!!!!
یادت بیاورم.....؟!!!!
حجاب را من نخواستهام؛
معبود و معشوقات خواستهاست.....
عاشق هم که جز رضای معشوق، چیزی نمیخواهد!
میخواهد؟!؟!!!
نگراڹ هیچے نیســ ـــــــتـم.......
نگراڹ هیچڪس نیســــ ــــــتم.......
פنیا تموم میـشہ.....
یا بهشتـــــــ میرم یاجهنــــ ــــــم.....
خیالے نیستــــــــــ......
هر פو تاش ماڸ خـــــــــפاستــــــــــ.....
مهم פیـــــפڹ خــــــــــפاستــــــــــ......
وقتــــــــــ ے פیـــــــפمش......
یہ چیز بیشتــــــــــر نمیگـــ ـــــــم......
פوستتــــــــــ פارم...
راستــــــــــ ے خــــــــــפا......
گفتــــــــــ ے.......
نا امیــــــــــפ نباش......
مݧ هم روے حرفتــــــــــ حسابــــــ باز ڪرפم......
میـــــפونم تو פیگہ بہ مڹ פروغ نمیگـــــــ ے.........
خدا رحمت کند آیت الله قاضی را
از وصایای این بزرگوار این است :
الله الله الله که دل کسی را نرنجانید...!!!
با یک حرف تلخ این نورنماز شب از بین میرود...
خدا شاهدست الان مردم خیلی دست کم گرفتهاند آبرو بردن را...
خدا چند گناه را نمی بخشد: عمداً نماز نخواندن، به ناحق آدم کشتن، آبرو بردن ..
فرد وارد بازار قیامت میشود، فکر می کند خبری است.
تعجب میکند؛ خدایا پس چه شد؟ نمازها، عمره ها؟
می گویند تو دل شکستی...ریا کردی... زهر زبان ریختی...
√↯↯↯ ✍هـــــرڪی دلتـــــو↻
√↯↯↯ ✍''شڪســـــت'' ↻
√↯↯↯ ✍ ~صـــــداشـــــودرنیـــــار ~↻
√↯↯↯ ✍^یـــــروز یڪی دلشـــــومیشڪنه^↻
√↯↯↯ ✍ ''صـــــداش درمیـــــاد''↻
حق نداری به کسی دل بدهی الا من
.
.
.
.
.
پیش روی تو دو راهست:
فقط من
یا من
.
عاشقم
دست خودم نیست
بهم میریزم
.
که تو
هم بابقیه خوب شوی
هم بامن
آتش و آب و آبرو با هم.
هر سه گشتند. در سفر. همراه.
عهد کردند. هر یکى گم شد.
با نشانى ز خود. شود پیدا.
گفت آتش. به هر کجا دود است.
میتوان یافتن. مرا آنجا.
آب گفتا. نشان من پیداست.
هر کجا باغ هست و سبزه بیا.
آبرو رفت و گوشه اى بگرفت.
گریه سر داد. گریه اى جانکاه.
آتش آن حال دید و حیران شد.
آب. در لرزه شد. ز سر تا پا.
گفتش آتش. که گریه ى تو ز چیست ؟
آب گفتا. بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه اى به خویش آمد
دیدگان پاک کرد و کرد نگاه
گفت. محکم مرا نگه دارید
گر شوم گُم نمیشوم پید