انشا درباره سالی که نکوست از بهارش پیداست

انشا درباره سالی که نکوست از بهارش پیداست

پایه یازدهم انشا ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست

مقدمه:

عده زیادی هستند که وقتی کاری را شروع می کنند و در بخشی از آن به مشکلی برمی خورند می خواهند ابراز ناراحتی و اندوه خود را به گونه ای بیان کنند و اعلام کنند که این مشکل از همان ابتدا همراهشان بود و آن ها را آزار داده و باعث مشکل می شد.

تنه انشاء:

البته که ضرب المثل مشهور سالی که نکوست از بهارش پیداست کاملا دقیق به ما این مسئل را خاطر نشان می شود که وقتی سالی از همان ابتدا که بهار فصل نخستش است بد شروع می شود، قطعا آینده و پایان بسیار بدی نیز خواهد داشت و حتی در ادامه ممکن است مشکلات بیشتری نیز رخ دهد و وضعیت زندگی نیز بدتر شود.

شروع یک سال می تواند برای ادامه آن تصمیم گیری کند که البته از برخی جهات نمی توان این ضرب المثل را به کار برد و البته آن را درست دانست. چون ما می توانیم تصمیمات خود را دگرگون سازیم و خودمان را محکوم به شکست نکنیم.

در مورد این مسئله نیز خیلی دقیق باید گفت که کسی نمی تواند منکر این مسئله شود که یک شروع تلخ می تواند مشکلات و گرفتری های زیادی را به بار آورد. اما به این معنی نیست که صرفا ادامه مسیر نیز می تواند همانقدر بد و سخت و موفقیت دور از ذهن باشد.

 

نتیجه گیری:

به انضمام تمامی این مسائل شروع یک کار جدی باید به صورت کاملا برنامه ریزی شده و صحیح انجام شود؛ در غیر این صورت قطعا انگیزه ای برای ادامه کار وجود نخواهد داشت و نگرانی های زیادی نیز برای انسان به وجود می آید که ممکن است حتی به بدبینی ختم شود و سبب گرد که ما از انجام این کار تا انتها منصرف شویم و قطعا هیچ نتیجه خوبی در کار نخواهد بود.

 

 

*****************

 

این ضرب المثل در مواقعی به کار می رود که در انجام کاری از ابتدا مشخص است که چه اتفاقی می افتد و شروع کار پایان آن را نشان می دهد. این ضرب المثل به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده. اگر در فصل بهار بارندگی خوب و کافی باشد می گویند سال خوبی است اما اگر بارندگی نباشد و هوا خشک و گرم باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»
در ادامه این ضرب المثل جمله ی دیگری هم هست که امروزه کمتر استفاده می شود و بیشتر مانند یک ضرب المثل جداگانه کاربرد دارد:
«سالی که نکوست از بهارش پیداست، ماستی که ترشه از تغارش پیداست»
قسمت دوم ضرب المثل هم، مانند بخش اولش همان معنا را دارد. در گذشته که ماست را در تغار[1] درست می کردند، اگر ماست بد بود و چربی اضافه پیدا کرده بود، هم ارزان تر بود و هم باید فقط در تغار نگهداری و فروخته می شد. بنابراین تغاری بودن ماست به معنی بد بودن آن بود.
دوستان عزیز، ضرب المثل هایی که کلمه «بهار» و «نوروز» دارند، با نام ضرب المثل های نوروزی شناخته می شوند که ما یکی از آنها را توضیح دادیم. از بزرگترها سؤال کنید و چند ضرب المثل نوروزی دیگر را پیدا کنید.

 

****************

 

معنی سالی که نکوست از بهارش پیداست

? این ضرب المثل از قدیم به خاطر وضع آب و هوا در فصل بهار بوجود آمده است. اگر فصل بهار بارندگی خوبی داشته باشد می گویند امسال، سال خوبی است اما اگر باران کم ببارد و هوا گرم و خشک باشد می گویند سال خوبی نیست و در واقع «سالی که نکوست از بهارش پیداست.»

? مفهوم اصلی شروع هر کاری نمایانگر پایان آن کار است.

? فرجام این کار از آغازش پدیدار است.

? چیزی یا کاری که آخر و نتیجه اش از همان اول معلوم باشد.

? مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد. برای کارهایی که نتیجه اش از اول مشخص می شود.

 

*****************

سالی که نکوست از بهارش پیداست

 معنی:
    چیز یا کاری که آخر و نتیجه اش از همان اول معلوم باشد.

می گویند «سالی که نکوست، از بهارش پیداست» و با این ضرب المثل می خواهند تمام سرنوشت سال را به گردن بهار بیندازند چنانچه ما تمام سرنوشت خویش را به دست تقدیر سپرده ایم و هرکس به گوشه ای یا گرسنه یا سیر، یا با فریاد یا بی فریاد آرمیده ایم .

با رسیدن فصل بهار به نیمه های عمرش اتفاقاتی را می بینیم که در حال افتادن اند و یا این که افتاده اند. گاهی این فصل به فصل زشت و دلتنگی تبدیل می شود زیرا با نازل بهار، تمام برکات سال طبق ضرب المثل بالا نزول می شوند و اگر بهار با دست خالی وارد کلبه فصل شود با دست خالی بر می گردد و آن وقت ترانه ها رنگ جدایی می گیرند:

«به صد امید آمد، رفت نومید
بهار ـ آری، بر او نگشود کس در
در این ویران به رویش کس نخندید
کس اش تاجی زگل ننهاد بر سر»

امیدوارم خودمان سرنوشت خودمان را با کار و فعالیت  رقم بزنیم.

***************

داستان درمورد ضرب المثل سالی که نکوست از بهار

در مقابل عبارت «سیاه بهار» که عموماً مختص امور دام و کشاورزی بود، عبارت «گدا بهار» در مورد امور اداری و شاغلان در ادارات دولتی رایج بود.

برخلاف امروز که پول به شکل اسکناس بسیار و فراوان در بازار رواج دارد و دست به دست می شود و مازاد تورم هر ساله ریشه در این درد بی درمان دارد، پول ـ اعم از مسکوک و اسکناس ـ چندان در بازار گردش نمی کرد و با توجه به درآمد اندک شاغلان در بخش دولتی و همچنین تعداد کم افراد شاغل در این رشته، اکثراً نقدینگی خود را در اسفند و فروردین از دست می دادند و برای ماه های بعد، دچار بی پولی می شدند و جالب آن بود که برخلاف این روزها، قیمت ها سیر نزولی پیدا می کرد و با آمدن میوه های گوناگون و فراوانی و ارزانی آنها، باز هم قدرت خرید، چندان وجود نداشت و مردم در حسرت میوه های نورسیده می ماندند و عبارت «گدابهار» مصداق می یافت.

حال، نگاهی داریم به برخی از ضرب المثل ها و کنایه های مردم طهران ـ و یا منسوب به آنها ـ و همچنین ظرایفی که در این عبارات وجود دارند؛

 

 

کمبزه بسیار کمیاب بود و از آن جا که خیار درختی شناخته شده نبود در زیر مشمع و گلخانه هم بلد نبودند به عمل آورند، خیار نوبر هم بسیار گران بود و خوردن خیار نوبرانه و کالک کمبزه، کار هر کس نبود و وعده دادن آن، وعده سرخرمن بود و این ضرب المثل به کار می رفت.

 

 

 

حیوان نگون بخت تمامی تمایلاتش حد و اندازه دارد و آن که حد و اندازه نمی شناسد، حیوان ناطق است.

این ضرب المثل وقتی به کار می رفت که آدم تازه واردی بخواهد سرآدم کهنه کاری کلاه بگذارد و از آن جا که مرغ در فصول گرم سال عمدتاً «کرچ» می شود جوجه پاییزه، چندان وجود خارجی نداشت این کنایه شاید به همین دلیل هم به کار می رفت.

 

اما در روزگاران گذشته، یکی از شیرین ترین خواب ها، خوابیدن در بهارخواب در هوای سکرآور بهار بود.

اکثر بهارخواب ها رو به حیاط خانه ها بود و آن دسته از بهارخواب ها که رو به خیابان بودند به علت سکوت حاکم بر شهر، باعث اغتشاش خواب نمی شدند، اما خوابیدن در بهارخواب رو به حیاط، اگر در زیر آن حوض خانه واقع شده بود، لذت دیگری داشت.

چه بسیار بهارخواب در فصل بهار و تابستان که مورد استفاده قرار می گرفت و با طلوع آفتاب، سحرخیزی به سراغ شخص می رفت.

امروز ما در آپارتمان ها و خانه های کوچک، «تا لنگ ظهر» می خوابیم و با کوفتگی و بدن درد از خواب برمی خیزیم و این هیچ نیست مگر تغییر زندگی بدون ضرورتی که صورت دادیم.

یک بار به یاد دوران کودکی، یادی از بهارخواب و خوابیدن در آن بکنید تا بدانید آرامش در طهران چگونه بود و در تهران چه بلایی بر سرش آمد.