بهترین های فیلم های کمدی و خنده دار در ایران
بهترین های فیلم ها و بازیگران کمدی و خنده دار در ایران 96
فیلم ایرانی خنده دار 95 :: دانلود فیلم ایرانی | فیلم و سریال جدید ایرانی
دانلود فیلم خارجی خنده دار 2017 - سایت دانلود
در حال حاضر بازیگران و کارگردان های طنز زیادی در ایران مشغول به کار هستند که برخی از آن ها توانسته اند همیشه کارهای خوبی را به مردم ارائه دهند. خاطرات شیرین سینما، تلویزیون و تئاتر همیشه در یادها می ماند؛ خاطراتی همراه با خندهها و قهقهههای دور همی، ادامه شوخیهای پس از فیلم و سریال ، به کاربردن تکه کلامهای بانمک بازیگران و خلاصه کلی چیزهای دیگری که همیشه یادشان برای ما دوست داشتنی بودهاست.
در این روزهای سرد زمستانی بر آن شدیم تا با برخی از بهترین کمدینهای کشورمان دیداری تازه کنیم؛ طنازانی که هنرشان برای همه ما سرشار از خوشی، رویاهای شیرین و فراموش نشدنی بوده است. هنرمندانی که در این سالها به نحوی بیشترین سهم را در سرگرم کردن مردم داشته اند و شادیهای ما وامدار هنر بی بدیل آنهاست و امروزه هم بیش از هر زمان دیگری به نقش آفرینیشان نیازمندیم.
مهران غفوریان
نه راه پس نه راه پیش!
استاد خنده و شوخی و بذله گویی و هنرمندی که سالهاست ما را میخنداند و باید به واقع دکترای افتخاری طنز به او بدهیم. برای خیلیها که عاشق بازیهای با نمک او در زیر آسمان شهر، زن بابا، دختر میلیونر، کلاهی برای باران و… هستند شنیدن حرفهایش از سینما و نقش آفرینیهایش در آن میتواند جذاب باشد.
با غفوریان که حالا در تدارک ساخت زیر آسمان شهر است، از خنده، شوخی و طنز گفتیم و همچنین از کمدینهایی که دوست دارد. خب! در این میان بدمان نیامد با او شوخی هم بکنیم. پس این گفتوگو را از دست ندهید.
شما که خودتان جوک گوی حرفهای هستید، به نظرتان چرا ایرانیها ایناندازه جوک میگویند؟
ایرانیها وقتی دور هم مینشینند برای بیشتر خوش گذشتن جوک میگویند. با خنداندن و خندیدن سرگرم و شاد میشوند. البته خیلیها در دنیا این طوری هستند،اما ما ایرانیها یک خُرده بیشتر اهل جوکگویی هستیم.
چرا طنز کلامیدر ایران رواج بیشتری نسبت به طنزهای موقعیت دارد؟
فرقی ندارد؛ از گونههای طنز هر چه ساخته شود مردم به آن گرایش نشان میدهند. خود من کمدیهای موقعیت را دوست دارم؛ یعنی موقعیت خنده داری باشد که آدمها در آن گیر بیفتند به طوری که نه راه پس داشته باشند و نه راه پیش. در ایران کمدی کلامیمحبوبیت زیادی دارد؛ چون ایرانیها حاضر جوابی را دوست دارند.
در زندگی روزمره هم جوکهایتان طرفدار دارد؟
من که هر چه گفتهام همه روده بر شدهاند،اما تعریف از خود نباشد، خیلی از هنرپیشههای کمدی به من میگویند بازی کردن روبهروی تو خیلی سخت است چون از بس از دست تو خندهمان میگیرد و نمیدانیم چطور خودمان را کنترل کنیم!
شوخیها و کارهایتان را چطور نو به نو میکنید؟
دوست دارم کارهای قبلیام با کارهای بعدیام تفاوت داشتهباشند. وقتی مینویسم و کارگردانی میکنم خیلی پایبند این مسیر هستم،اما وقتی بازی میکنم این حرکت دیگر باید به اقتضای نقش باشد.
در این سالها چقدر سعی کردید در کارهایتان خلاقیت به خرج دهید؟
اگر یادتان باشد در ایران برای اولین بار با سریال زیر آسمان شهر، کار آیتمیهر شبی را به برنامه مجموعهای تبدیل کردم؛ یعنی شخصیتها ثابت شدند و قصهها مختلف بودند.
اگر زیر آسمان شهر را پشت سر هم ادامه میدادید الان داشتید بیستمین قسمتش را میساختید،نه؟
آره ! همین طوره.حالا میخواهیم برای زمستان چهارمین مجموعهاش را بسازیم.
بدون حضور کیومرث ملک مطیعی سخت نیست؟
او همکار عزیزم بود. خب! تعدادی از نقشها مثل بهروز خالی بند، خشایار مستوفی، فولاد و زن غلام که خانم ملکه رنجبر آن را بازی میکند از قسمت قبل باقی ماندهاند، ولی برخی افراد مثل آقای ملک مطیعی را از دست دادهایم و در سریال هم قرار است بگوییم که به طورطبیعی فوت کرده است.
اگر برای زیر آسمان شهر بخواهید یک بازیگر خارجی انتخاب کنید کدام کمدین را ترجیح میدهید؟
مستر بین را انتخاب میکردم.رابین ویلیامز هم جزو انتخابهایم بود که متاسفانه درگذشتهاست.
سینمای هند یکی از سرگرم کنندهترین جریانات سینمایی در دنیاست، سینمایی که از نظر تاریخی با فاصله کمیاز ما شروع کرد،اما حالا با گذشت بیش از صد سال سرگرم سازی تماشاچیان، فرسنگها از ما جلو افتاده است. به نظر شما چرا در این زمینه از آنها عقب افتادیم؟
مردم هند عاشق فیلم دیدن هستند. هنرپیشههایشان را میپرستند. متاسفانه هند نرفتهام،اما برادرم تعریف میکرد که هندیها در خیابان آویزان من میشدند با آه و ناله میگفتند پول بده و به محض این که پول را میگرفتند میرفتند در صف سینما میایستادند.
به عنوان بازیگر خیلی وابسته به متن عمل میکنید؟
خب! دوست دارم متنهایم خیلی پرو پیمان و خوب باشند.بخشی را هم با نمک خودم به آن اضافه کنم. نه این که کار آن قدر بی نمک باشد که مجبور شوم همه آن را بداهه پردازی کنم. ما کمدینها هم تا حدی میتوانیم از خودمان بداهه بگوییم. بعد از آنامکان به هجو افتادن زیاد است. برای همین ابتدا باید متن درست و حسابی داشت.
به نظر شما خطر کهنگی چه مقدار از بازیهای تیپیکال را تهدید میکند؟
تیپ هر چقدر به شخصیت نزدیکتر باشد ماندگاری آن بیشتر است.ماندگاری تیپ به خودی خود بستگی به ظرافتهایش دارد.
چرا گرایش به طنز حتی در بین کارگردانانی که کار جدی هم انجام دادهاند زیاد است؟
این را باید از خودشان پرسید. به نظرم برخی بیشتر با انگیزه مالی سراغ ساخت کار طنز میآیند،اما کار طنز را کسی باید انجام دهد که خودش طناز است. کمدی را باید رضا عطاران، سعید آقا خانی، مهران مدیری و… بسازند و البته کسانی هم مثل آقای مهرجویی هستند که طنز شناس هستند و کارهایشان موفق و ماندگار است.
شما و دوستانتان در طنز کارهای موفقی در عرصه سرگرمیسازی در ایران داشتهاید. کار تیمیچقدر به پیشرفت و غنای این مسیر کمک کرده است؟
در هر کاری که پشت صحنه خوبی باشد، همه با هم خوب و دوست خواهند بود. کسی زیرآب کسی را نمیزند و همه دستمزدهایشان را سر وقت میگیرند خب! طبیعی است که چنین کاری جلوی دوربین خوب خواهد شد.
با علاقه زیادی که مردم به شما دارند میتوانید راحت بیرون بروید و مثلا از میوه فروشی در بازار خرید کنید؟
میشود خرید کرد،اما اگر برای شما یک ربع طول بکشد بروید یک کیلو گوجه فرنگی بخرید و برگردید خانه، برای من ٢٤ ساعت طول میکشد!
شما در استندآپ کمدیهایتان برخلاف روشهای جهانی بیشتر به روش خاطره گویی عمل کردید. این برمیگردد به این که مردم ایران خاطره گویی را دوست دارند؟
نه! این روش را دوست دارم، ولی اگر مردم هم خاطره شنیدن دوست دارند، خب! این از خوش شانسی من است.
این مدل خندهای که دارید جزو کارهای خلاقانه تان است یا واقعا همین طوری میخندید؟
خنده طبیعی خودم خیلی شبیه به همین است،اما یک مقدار این خنده را غلوآمیز کردم. اگر یادتان باشد از برنامه درحاشیه اجرایش کردم.
به نظرتان کدام حیوان از بقیه خنده دارتر میخندد؟
شنیدم کرم خیلی خوب میخندد، ولی چون زیر خاک است خندهاش معلوم نیست.
از بین شخصیتهای حیوان کارتونی چطور؛ خنده کدامشان را بیشتر دوست دارید؟
خنده خرس پاندا را دوست دارم. بامزه است چون اگر اخم هم بکند خندهدار است.
داریوش اسد زاده
سرمایه ما همین است
با 93سال سن، دانشنامه زنده سینماست؛ کسی که اولین بار در 12 سالگی با پدرش برای دیدن دختر لر؛ اولین فیلم ناطق فارسی به سینما مایاک میرود، همینامسال بازیگر فیلم پر تماشاچی پنجاه کیلو آلبالو بود و میگوید دارد سه چهارتا فیلمنامه برای کار بعدیاش میخواند تا یکی از آنها را انتخاب کند.
اسدزاده از اولین هنرپیشگانی است که در هنرستان هنرپیشگی درس خواند و فارغالتحصیل شد و با وجود مخالفت پدر راه هنر و سینما را در پیش گرفت. با آرزوی عمر طولانی تر برای استاد گفت و گو با او را میخوانیم.
اولین فیلم ایرانی که در سینما دیدید کدام فیلم بود؟
12 سالم که بود پدرم مرا برای دیدن فیلم دختر لر به سینما برد. یادم است جلوی در سینما مایاک دو کیلومتر صف بسته بودند و چند نفر داد میزدند «سینما، سینما». این فیلم چند ماه روی پرده بود و مردم از دیدن ماجرا و تصاویرش حیرت میکردند. به جز سینما مایاک، سینما سپه هم آن را نشان میداد.
با پخش همان فیلمها بود که کم کم مردم به سینما علاقه پیدا کردند؟
بله! آن زمان به تدریج هنرستان هنرپیشگی راه افتاد و خیلیها وارد این عرصه شدند.
آن زمان سینمای داستانی را که کمکم داشت شکل میگرفت از نزدیک دنبال میکردید؟
خب! تئاتر سرچشمه همه هنرهای نمایشی است. هنرپیشههای سینمای ما اول هنرپیشههای تئاتر بودند. چند نفری هم بودند که در فرانسه تئاترآموزش دیده بودند و با تاسیس سالنهای تئاتر فعالیتهایشان را آغاز کردند مثل: محقق الدوله که تئاتر ملی را بنا نهاد یا سید علی خان نصر که در سال ١٣٠٠ تئاتر کمدی را در ایران پایه گذاری کرد.
مردم در این سالها بیشتر با نمایش آشنا شدند.سالهای بعد که وارد تئاتر شدم با دوستانمان توانستیم با آواز، اپرت و پیسهای خندهدار مولیر مردم را برای دیدن تئاتر به سالن دعوت کنیم.
میتوان گفت آبی و رابی اولین فیلم سینمای ایران است که با دید سرگرمکنندگی برای مردم تولید شده است؟
سال ١٣٠٨ آوانسیان آبی و رابی را که یک فیلم سرگرم کننده بود، ساخت. او به سینما علاقه داشت. مردم آن زمان خیلی به این پدیده آشنا نبودند. کم کم بود که با ساخت آثار بعدی مقداری با این چیزها آشنا شدند. خود آوانسیان از کسانی بود که کلاسهای هنرپیشگی راهانداخت.
شما یکی از بازیگرانی هستید که وجه سرگرمیساز سینما برایتان از اهمیت بالایی برخوردار است.این وجه را چقدر برای سینمای کشورمان مهم میدانید؟
ببینید! وقتی از سرگرمیحرف میزنیم باید در نظر داشتهباشیم که در طول این سالها سینما ابزاری برای انتقال و آموزش ارزشهای اخلاقی و فرهنگی از خلال سرگرمیبه مردم بودهاست.درواقع؛ درصد کمیاز آثار سینمایی را در ایران میتوان نام برد که اختصاصا برای طبقه روشنفکر تولید شدهاند. باقی فیلمها کارهای مورد توجه مردم بوده است.
ارتباط مردم با هنرپیشهها در سالهای اولیه تاسیس چطور بود؟
مردم ما را دوست داشتند. از ١٣٢٠که وارد کار تئاتر شدم، همه واژه تماشاخانه را به کار میبردند. مردم از تماشاخانهها استقبال و کم کم هنرپیشهها محبوبیت پیدا کردند. مردم عاشق کارهای کمدی شدند. یادم است نمایش پروفسور سوسول را که بازی میکردم، عدهای چهار، پنج باربرای دیدن آن به سالن آمدند.
در جامعه آن زمان موضوعاتی چون افراد خسیس، نزول خوار، معتاد یا شخصیتهای تاریخی و… در قالب طنز جالب بود. ما این نقشها را اغراقآمیز میکردیم و چون نقد روزگار بود مردم میپسندیدند و از خنده روده بر میشدند. آن زمان دو تماشاخانه را اداره میکردم؛ یکی تماشاخانه تهران که بعدا به تئاتر نصر تغییر نام داد و دیگر؛ تئاتر دهقان که سالن تابستانی داشت. تئاتر دهقان تئاترهای کمدی و عامه پسند تری از تئاتر دهقان داشت.
سرگرم کردن تماشاچی از تئاتر وارد سینما شد؟
تماشاچی دنبال سرگرم شدن بود، مثلا آبی و رابی ماجرای دو آدم بلند قد و کوتاه قد بود. خب! این برای مردم آن زمان خنده دار بود. البته هر موضوعی در زمان و شرایط خودش باعث سرگرمیشدهاست.
جوان که بودید بیشتر از حالا کمدی بازی میکردید؟
بله!اما سنم که بالا رفت نقش پدر بزرگ را بیشتر بازی کردم که جست و خیز کمتری میخواهد.
از چه زمانی به سینما علاقهمند شدید؟
از
بچگی کتابهایامیر ارسلان نامدار و حسین کرد شبستری را میخواندم. آن
زمان رمان خیلی کم بود، ولی خواندن را خیلی دوست داشتم. همان خواندنها
باعث شد تا بتوانم بنویسم. الان هم زندگیام با خواندن کتاب میگذرد.
کدام کمدین آن زمان را دوست داشتید؟
زنده یاد اصغر تفکری را خیلی دوست داشتم. 170 کیلو وزن داشت. خیلی چاق بود. دیالوگ نگفته مردم میخندیدند. با نمک و بذله گو بود و دستمزدش هم از همه بیشتر.
در فیلم مهمان ویژه ساخته جواد رضویان هم بازی کردهاید. رضویان چگونه کارگردانی است؟
رضویان کارگردان خوبی است، هم خودش و هم کارش را دوست دارم. بچه مبتکر و گرمیاست.با موفقیت جوانها دلگرم میشوم.با او هم سر کار زیاد شوخی میکردم.
امسال از شما پنجاه کیلو آلبالو را دیدیم. با این سن و سال حضور در سر صحنه برایتان مفرح است؟
خوشحال میشوم بتوانم کمکی به اعتلای سینمای ایران بکنم. مانی حقیقی دوست داشت در آن فیلم نقش محضردار را بازی کنم. وقتی بازی میکردم خودش همین طور پشت دوربین از کارهایم ریسه میرفت.
به نظرتان چه داستانهایی را مردم دوست دارند؟
مردم سراغ داستانهایی میروند که ضدشان نباشد. متن باید خوب و نیکو باشد.
یکی از بازیهای دوست داشتنی شما در سریال خانه سبز بود. چرا و چگونه در آن سریال به آن اندازه بانمک و خوب بودید؟
اگر بازیگر بیان، احساس و صورت خوبی داشته باشد مردم او را میپسندند. اینها ابزارهای هنرپیشه است. سرمایه ما همین است
یوسف تیموری
پسر بابام!
از آن خوش برخوردها و خوش تعریفهای سینماست؛ یک بازیگر حرفهای که وقتی جلوی دوربین قرار میگیرد پشت صحنه را به ریسه و قهقهه میاندازد. خودش البته خیلی دوست دارد در کنار کمدیها- که حجم عمده کارنامه و کارهای هنریاش را شکل میدهند- فیلمهایی را در گونههای دیگر تجربه کند تا ادای دین بیشتری به بازیگری داشته باشد.
با او در رستورانی در سعادت آباد دیدار کردیم؛ جایی که همیشه پذیرای او به عنوان هنرمندی محبوب هستند و به نوعی پاتوقش هم هست.
معمولا چطور حس و حالتان را برای بازی تنظیم میکنید؟
خب! هم پشت صحنه و هم جلوی دوربین سعی میکنم دو دو تا چهارتای کار و روابط را حفظ کنم. حس و حالم را برای نقشهای طنز و جدی تنظیم میکنم چون به نظرم هر کدام مناسبات خاص خودشان را دارند؛ مثل فیلم غافل که اولین بازی جدی من پس از سالها بازی در فیلمها و سریالهای طنز بود و برخلاف آن فیلمها مناسبات خودش را میطلبید.
چه سرگرمیهایی باعث تغییر حس و حالتان میشوند ؟
به آسیای شرقی و کیش زیاد سفر میکنم؛ زیرا به تفریحات آبی خیلی علاقه دارم؛ مثل جت اسکی و….
با بداهه گویی در سینما و تلویزیون موافقید ؟
این شیوه به تئاتر اختصاص دارد. در سینما و تلویزیون اگر من بازیگر چیزی اضافه کنم، واکنش طرف مقابلم مهم است. اگر آن واکنش را نداشته باشیم خنده پدید نمیآید. تمام لحظات طنز از واکنش بازیگر روبرو بوجود میآید. این در تئاترامکان پذیر است.
شما فیلمها و سریالها طنز زیادی بازی کردهاید. چقدر بازی تان را روی حس و حال مردم تاثیرگذار میدانید؟
تاثیر من روی عامه مردم است و اطمینان دارم که بازیام صد در صد روی آنها تاثیر داشته است. البته درصد کمیاز مردم که به همه پدیدهها تخصصی نگاه میکنند، طبیعی است که با نگاه خاص تری به نوع بازی ما توجه کنند. از مردم در همه این سالها تعریف شنیدهام. مردم مرا با انرژی مثبتی که درجنس بازیام وجود دارد میشناسند.
آقای سمندریان میگفت نقشهای منفی هم اگر جذاب و شیرین بازی شوند، مردم دوست دارند. حالا تصور کنید این بازی در عالم طنز رخ بدهد.مطمئنا شدیدتر خواهد بود.
شما بازیگر آثار عامه پسند هستید. بازی کدام بازیگران فیلمهای عامهپسند دنیا را دنبال میکنید؟
هر کسی یک سکانس خوب داشتهاما کارهای بازیگرانی مثل: آدم سندلر، بن استیلر، تام هنکس، رابرت دنیرو، مارلون براندو و آل پاچینو را دنبال کردهام و جنس بازی شان را دوست دارم. البته بازیهای مربوط به کمدی تیپ را دوست ندارم، مثل سبکی که جیم کری در این سالها داشته است.
جزییات رفتاریای که در بازی تان به کار میگیرید شخصیت تصویری شما را جذاب کرده است. آیا روی رفتار مردم هم دقت میکنید و این جزئیات را از آنها میگیرید ؟
در برخی از نقشهایم از مردم میگیرم البته این را هم در نظر بگیرید کهامثال من و حمید لولایی با همان تیپ مسخرهای که داشتیم، در جاهایی هم گریه مردم را در آوردیم؛ یعنی کار را به تراژدی کشاندیم.
زمانهایی هم که بازی نمیکنید ،شوخی میکنید؟
وقتی از جلوی دوربین کنار میروم، میشوم پسر بابام و با مردم مثل خودشان میشوم؛ یعنی زندگی عادیام را میکنم و البته به هیچ وجه نمیخواهم صمیمیت ام با مردم از دست برود.
این ریزه کاریها را از کجا میگیرید، در متن فیلمنامه که نمیآید؟
بعضی از رفتارها را از عوامل صحنه، حین زندگی چند ماهه ای که با هم جلو و پشت دوربین داریم میگیرم، بخصوص در سریالهای هر شبی این تجربه خیلی به کار میآمد، مثلا در سریال یک وجب خاک افه پشت مو را از آقای کیان ارثی گرفتم. در زندگی به شرط خنده یکی از بچهها اصطلاح «چه جلب» را به کار برد و ما استفاده کردیم. این دیگر هنر بازیگر است که چطور اصطلاحی را به کار ببرد که مردم خوششان بیاید.
چطور باید به کار برود؟
هر اصطلاح باید جای خودش به کار برود؛ آن قدر باید دو پهلو و سر ضرب گفته شود و به گونهای به کار برود که بازی بازیگر طرف مقابل را به هم نریزد. این را هم در نظر داشته باشید که همه این اصطلاحات جمع میشوند و زیر نظر کارگردان و در چارچوب کار استفاده میشوند.
علاقه دارید فیلمها و سریالهایی را بازی کنید که باعث غم واندوه تماشاچی بشوند؟
از آنجایی که عاشقانه به کمدی علاقه دارم و میخواهم حرفم را با کمدی به مردم بزنم، سعی میکنم هفتاد درصد کارهایم کمدی باشند. فقط بخشی از کارهایم مثل همین باران تابستانی، بیرون از فضای کمدی هستند.
با ذائقه مخاطب آشنایی دارید؟
فضای مجازی به این کار کمک میکند،اما چون زیاد بین مردم هستم، این را درک میکنم.
برای خنده دارتر شدن یک صحنه چگونه تلاش میکنید؟
امروزه به واسطه تکنولوژیهای ارتباطی تمام دنیا با هم ارتباط دارند. خندیدن خیلی سخت است. زمانی کمدیهای بزن بکوب با کنار هم قراردادن آدمهای متضاد از نظر شمایل ظاهری یا قومیو… خنده دار به نظر میآمدند،اما الان با ساده ترین شکل یعنی با یک دیالوگ هم میشود خنداند. اگر فیلمنامه خوب نوشته شود با پرداختی جزیی میشود آن را تکمیل کرد.
دوست دارم با بچههایی که قبلا کار میکردم، کار کنم یا گزیده کار کنم. بحث اعتماد مهم است. آنقدر در کار حساس هستم که سرانجام خودم دست بالا زدم و فیلم کارگردانی کردم. هر کسی حق دارد که وارد سینما شود و هیچ کس جای کسی را تنگ نکرده است. هر کسی جایگاه خودش را دارد،اما به نظرم امروزه سینما خیلی شلوغ شده است. با این حال، به این وضعیت معترض نیستم.ماندن در سینما مهم است.
خودتان را به کدام سبک کمدی نزدیکتر میدانید؟
کمدی موقعیت.
از کارهای کمدی قدیم کدامها را دوست دارید؟
خواستگار، هی جو، جیب برها به بهشت نمیروند، اجاره نشینها، دونفر و نصفی کارهای درخشانی بودند؛ کمدیهایی که طعنههای سیاسی نداشتند و سینمایی بودند. طعنه سیاسی برای فیلم کمدی خوب نیست. مگر این که از ابتدا قرار باشد کمدی سیاسی بسازیم.
مریمامیر جلالی
چلوکباب نمکگیر!
از آن خوش شانسهای سینماست؛ از آنهایی که با وجود دیر پیوستن به سینما ، بعدها تلافی این تاخیر را در آورد. آنهایی که عاشق سریالهای خانه به دوش، متهم گریخت، چارخونه و ترش و شیرین هستند، به خوبی میدانند که کسی به زیبایی مریمامیر جلالی نمیتوانست این نقشهای- به قول خودش؛ گدا گودول- را خوب در بیاورد.
امیر جلالی پیش از بازیگری، مدیر مالی وزارت بازرگانی بود و خیلی اتفاقی و به قول خودش؛ با یک چلوکباب نمک گیر، راهی پرده سینما و قاب تلویزیون شد.
ورودتان به سینما چطور اتفاق افتاد؟
پیش از ورود به سینما از مدیران مالی وزارت بازرگانی بودم و 14،15 کارمند زیر دستم بودند. تمام کارمندانم از من راضی بودند و من هم همیشه حامیآنها بودم. ماجرا از آنجا شروع شد که وقتی داشتند سریال زیر گنبد کبود را در طبقه بالای خانه ما فیلمبرداری میکردند، میرفتم میایستادم و نگاه میکردم.
گهگاهی چیزهایی میگفتم و گروه تولید همگی میخندیدند. یک روز آقای علی نصیریان به من گفتند خانم شما شغلتان چیست؟ گفتم مدیر مالی وزارت بازرگانی بودم و الان مدیر مالی انتشارات خوارزمیهستم. گفتند دوست دارید بازیگر شوید؟ گفتم؛ دوست دارم روزی خواننده بسیار خوبی بشوم،اما بازیگر نه!
یک روز دیگر از طرف مسئولان سریال با من تماس گرفتهشد و من را به عنوان مهمان به صرف چلوکباب دعوت کردند. من هم رفتم ولی چلوکباب خوردن همان و گریم شدن برای بازی همان!
زمان مدرسه شیطنت میکردید؟
یک مدرسه از دست من عاصی بود! طوری که زنگهای تفریح مرا در دفتر مینشاندند که بچهها را اذیت نکنم. البته معلمها دوستم داشتند و شیطنتهایم از نوع انرژی مثبت بود. به همین دلیل معدلم همیشه 20 بود.
شما در فیلم نصف مال من نصف مال تو نقش یک زن فضول را بازی کردید. چرا وقتی نقشتان را میبینیم بیشتر از این که از شما که دارید یک نقش منفی بازی میکنید بدمان بیاید، خوشمان میآید؟
خب! این انرژی مثبتی است که خداوند به من داده و مردم با آن ارتباط صمیمیپیدا میکنند.
چرا نقشهای منفی طنز با مزهاند؟
خب! چون به دل مینشیند. نقش در قالب طنز تلخ هم داریم که بیننده خوشش نمیآید و برای همین به دل نمینشیند.
در فیلم مهمان نقش مادر سمجی را که دنبال سر در آوردن از کارهای داماد آیندهاش است بازی کردید. فکر میکنید چرا باید سماجت به خرج میدادید؟
بالاخره در آن فیلم من نگران دخترم بودم و نمیخواستم زندگیاش به هم بخورد. البته ما ایرانیها معمولا قبل از این که واقعیت ماجرا را بدانیم شمشیر را از رو میبندیم و نمیدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد. توجه داشته باشید که این گونه رفتارها در این فیلمها آموزنده است و مردم نباید این فیلمها را سطحی ببینند.
بالاخره باید ایده مثبتی از فیلم گرفت. درست است که این گونه فیلمها سرگرم کننده هستند،اما برای اصلاح جامعه ساخته میشوند وآموزندهاند. درواقع؛ زود قضاوت نکردن را به ماآموزش میدهند.
شما که نقش زنان سنتی را خوب بازی میکنید، شناختتان از زنهای سنتی ایرانی چهاندازه است؟
بر اساس متن در نقش فرو میروم و براساس شناخت عمیقی که از آن پیدا میکنم، کار میکنم.خودم چیزهایی را طراحی میکنم مثلا در خانه به دوش، متهم گریخت و ترش و شیرین خیلی از دیالوگهایم بداهه بوده است؛ مثلا در خانه به دوش آنجایی که دخترم برای مهمانی مانده چه بپوشد،
میگویم: شدی عین هند جگرخوار نشستی جگر منو میخوری. خب! بیا اینو بپوش یا دفعه دومیکه میپرسد، چی بپوشم میگویم: بیا برو پیژامه باباتو بپوش، آقای عطاران هم دوست داشتند و خوشحال میشدند و میگفتند چه خوب من فکر نمیکردم تو اینجا را این طوری بگویی.
به نظر میرسد که علاقه زیادی به بازی کردن نقش زن مقتدر دارید؛ از آن زنهایی که مردها در فیلمها از آنها میترسند و حساب میبرند.
ببینید! همین باعث شده که همه عالم و آدم از من میترسند،! شما را به خدا بنویسید که این طوری نیستم.چه کنم که متاسفانه نقشهای این چنینی به من دادهشده. اکثر آقایان هم که کارهای من را میبینند، لابد پیش خودشان میگویند واه واه واه خدا این گونه زنها را نصیب ما نکند! وقتی متن را به من میدهند،
میگویم آقای کارگردان اجازه بدهید اینجا دیگر داد نکشم. میگویند؛ خانمامیر جلالی مردم این داد زدنهای شما را دوست دارند. یادم است در شیراز روز اول گریمور زنمان نیامد تا مرا گریم کند. گفتند از شما میترسد. گفتم مگر من شاخ و دم دارم؟! بالاخره بعد از مدتی گریمور جوان با ترس و لرزآمد. آنقدر بگو بخند تا آخر گریم کردیم که آخرش گفت خانمامیر جلالی طوری شما را معرفی کردند که من فکر نمیکردم ایناندازه مهربان و خوش اخلاق باشید.
نظر خانوادهتان چیست؟
در زندگی شخصی خودم هرگز اتفاق نیفتاده که آن طور با قدرت سر شوهرم داد بزنم همیشه آدم انعطاف پذیری در زندگی بودهام.
بچهها در واکنش به نقشهایتان چه میگویند؟
نوه و دخترم میگویند:«مریم جون تو که این قدر مهربونی چطوری در نقشهایت داد میزنی؟!» میگویم مادر جان آنها فیلم است. واقعی که نیست.
ازکمدینها چه کسانی را دوست دارید؟
از خارجیها جری لوییس ونورمن ویزدوم و لویی دوفونس را خیلی دوست دارم، ازایرانیها هم بازی یوسف تیموری، شفیعی جم، یوسف صیادی ،فتحعلی اویسی، حمید لولایی و سیروس گرجستانی را.
با این محبوبیت و شناختی که مردم از شما دارند میتوانید راحت برای خرید به میدان تجریش بروید؟
اتفاقا چند وقت پیش مهمانی از کانادا داشتم که دوست داشت از میدان تجریش خرید کند. چشمتان روز بد نبیند! مهمان ما همین طور گوشهای ایستاده بود و گله به گله با مردم عکس میانداختم. تمامینداشت. سر فیلم زیر هشت سیروس مقدم قیامت شد به طوری که مجبور شدند دوربین را بالای یکی از مغازهها بگذارند و من با چادر رو گرفته رد شدم.
مردها کمدی سه نفره دارند.شما خانمها چرا کمدی سه نفره ندارید؟
خب! فیلمنامهاش را بنویسند تا بازی کنیم. اتفاقا دوست دارم با مرجانه گلچین و فلامک جنیدی یک کار سه نفره داشته باشم.
شما در طنزها و آثار سرگرم کننده فقط نقش زنهای فقیر را بازی کرده اید. چرا نقش زنهای پولدار و اعیان را بازی نمیکنید؟
نقش من جا افتاده است.از خانه به دوش که نقش گدا را بازی کردم، مرتب نقشهای گدا به من میدهند.
نقش فقیر بهتر از مرفه در میآید؟
مثل این که این طوری است. فقیرها راحت و بی پرده صحبت میکنند؛ مثلا در همان سریال هندوانه را پرت میکردم و میگفتم:«الهی درد بی درمان نگیری،» یا به بچه میگفتم: مرده شور ریختت را ببرد خب! این نوع حرف زدن معمولا مربوط به خانمهای طبقه سه جامعه است.
حمید لولایی
یک کتاب شیرین
وقتی سر دیگران داد و فریاد میکشد، همه ماستهایشان را کیسه میکنند و وقتی شاد و سر حال و کیفور است و شانه بالا میاندازد، اطرافیان را از سر خوشیاش به تحرک وا میدارد. حمید لولاییاین هنرمند با استعداد که همه ما با نقشهای خاطره انگیزش در چند میگیری گریه کنی، خانه به دوش، خوش نشینها،
زیر آسمان شهر، بزنگاه، مسافران، ترش و شیرین، خوشنشینها، ساعت خوش، اگه میتونی منو بگیر، دزد و پلیس، قاعده بازی و… خاطرات خوشی داریم، امروز مهمان ما در ٦ و ٧ است. لولایی هنرمند ازاواخر دهه 50با تئاتر ، فعالیتش را شروع کرد و با بیش از سه دهه و نیم فعالیت پی در پی حالا جایگاه شایستهای در هنر طنزایران دارد. گفتوگو با او را که ما را به عمق خاطرات، دلبستگیها و تجربیات او از سالهای دور و نزدیکش برد با هم میخوانیم.
سالهاست که شما را میشناسند. چقدر از مردم به عنوان الهام بخش نقش آفرینیهایتان بهره میگیرید؟
این حرف شما به آگاهی بازیگر نسبت به اجتماعش بر میگردد. ارتباط با مردم برای هنرمند ضروری است؛ چون هنرمند برداشتهایی از کارش دارد و دادههایی از دوروبرش میگیرد که انکار نشدنی است. بااین روند نقش مورد نظر هنرمند در یک روند طولانی مدت تکمیل میشود؛ چون دائم با آنها در تماس است و از آنها الهام میگیرد. از همین رو است که به نظرم هنرمند همیشه مدیون مردم است.
شما از جمله هنرمندانی هستید که در طول سالها تلاش، بیش از آنچه در متن وجود دارد به کار اضافه میکنید. چگونه به نقش جان میدهید؟
برای ما بازیگران بعضی اتفاقات سر صحنه بهترین فرصت برای هنر آفرینی است. البته اتفاقات سر صحنه به خیلی چیزها بستگی دارد تا به آنچه که در نهایت مورد نظر عوامل صحنه است، منتهی شود. یکی ازاین اتفاقات نقش بازیگر روبرویی است. بازیگر روبهرویی هر چقدر بتواند بیشترایجاد کمدی کند در همکاری با نقش مقابلش
محصول خوبی تولید خواهد شد.این اتفاق به معنایاین نیست که بیرون از روال فیلمنامه عمل کنیم. به عکس فیلمنامه اگر خوب باشد بازیگر بنایش را در همان مسیر قرار میدهد و کارش هم راحت تر میشود. من ازاین به بداهه پردازی یاد میکنم.این بداهه پردازیها به متن اصلی بیش از هر چیزی کمک میکند.
در طول سالها کار مداوم اصطلاحات جذاب و بامزهای را وارد فرهنگ نقشهای سینمایی و تلویزیونی کردید.اینها چگونه و از کجا میآیند؟
اینها همان بداههها هستند. همان اصطلاحاتی که اگر به جا و در جای خود استفاده شوند در خاطرهها میمانند و اثر گذار میشوند؛ برای مثال وقتی نقش سرایدار را بازی میکردم اصطلاحاتی مانند «نه غلام»! یا «میزنم تو مختا»! و… را به کار بردم که در زمان خودش مورد توجه قرار گرفت و در بین عامه مردم دهان به دهان شد.
آنهایی که نقش سرایدار را به خاطر دارند میدانند که خشایار در ابتدا قرار بود مردی شصت ساله، قبراق و سر حال باشد. او در عین حال باید مقداری فضول، رک و بی رودربایستی رفتار میکرد، اما آن زمان پس از هشت قسمت شروع به تغییر در نقش کردیم و بهاین نتیجه رسیدیم که هر چهاین آدم فرسوده تر و درب و داغان تر باشد کمدی بیشتریایجاد میکند.
سن بالا جلوی حرکت را نمیگیرد؟
به نظرم یک پدر بزرگ 90 ساله، شیرینتر از یک پدر بزرگ60 ساله است. گفتار، راه رفتن و حرف زدنهای هر دواین ردههای سنی فرق میکند. برای همین خشایار در زیر آسمان شهر با لرزش دست، افتادگی صورت و… پیرتر شد.این ویژگی نتیجه بخش بود.این همان نکتهای بود که از مردم گرفته بودم و برای همین هم مردم از آن خوششان آمد .
بازخوردهایی که من از مردم میگرفتم نشان میداد که چقدر به روحیات و خلق و خوی آنها نزدیک است؛ مثلا یکی میگفت دایی من کپی خشایار بود یا دیگری میگفت، پدرم مانند خشایار با من دعوا میکند یا یک فرد دیگری هندوانه خوردن خشایار را شبیه هندوانهخوردن یکی از اقوامش میدانست.
شما در نقش آفرینی به نکات ریزی توجه میکنید. یکی ازاین نکات بازی خوب شما در نقش آدم حریص است. یادم است در سریال مسافران یا در فیلم«چند میگیری گریه کنی» با تسلط بسیار توانستید آدمهای طماعی را به تماشاچی نشان دهید که خیلی تلاش میکنند از راههای نامتعارف به پول برسد. البتهاین شخصیتها
در تاریخ نمایش و تصویر کم نیستند بااین حال به نظرم شما درایران جزو معدود بازیگرانی هستید کهاین نقش را با جزئیات در آوردهاید.آن قدر خوب که برای همین فیلم سیمرغ بلورین گرفتید.این نقشها را چطور نزدیک به واقعیت و باور پذیر میکنید؟
این نظر لطف شماست. اگر هر بازیگر دیگری بود بهتر از من میتوانست بهاین نقشها جان دهد. بازیگر هر چقدر در طول زمان با نقش همراه باشد موفق تر است. در سریالهای شبانه نقش در درازمدت به قوام و به سمت پختگی میرود. در حالی که در سینما به همین راحتیها نیست. در آنجا بازیگر باید تمام تلاش خود را به کار بگیرد تا بتواند به نقشی در مدت زمان 10 دقیقه جان ببخشد.
چرا تلاش میکنید خود را به نقش نزدیک کنید؟
یادم است بعضیها بعد از تماشای بازیهایم به من میگفتند؛ آقای لولایی در آن سکانس وقتی دعوا میکردی و عصبانی میشدی، احساس میکردیم واقعا عصبانی شدهای. جالباینجاست که به من توصیه میکردند مواظب خودم باشم و یک وقت سکته نکنم!
ساده و بی تکلف و دور از اغراقهای عجیب و غریب بازی میکنید.این ویژگیها حاصل چیست؟
هیچگاه جلوی دوربین نقش بازی نکردم؛ بلکه به معنای دقیق کلمه زندگی کردم. در بازیهایم ادا در نیاورده ام یا تصنعی عصبانی نشده ام. بازی یک امر ذاتی است و هر کسی جنس بازی خودش را دارد. به عنوان بازیگر نه از دانشگاه چیزی یاد گرفتم و نه کسی به من در زمینه بازیگری چیزی یاد داد،.فقط و فقط از مردم آموختم واین اندوخته کمینیست.
به نظر شما چرا فیلمهای کمدی در جشنواره فجر جدی گرفته نمیشوند و برخی داورها فکر میکنند فقط باید به فیلمهای جدی و بازیهای عبوس و خشک جایزه بدهند. در حالی که خیلی از بهترین قصهها، روابط، بازیها، کنش و واکنشها درسینمای کمدی اتفاق میافتد و برخی از بازیگرها سالها باید بگذرد تا به جایگاه بازیگران طنز برسند. بااین شرایط گرفتن سیمرغ برای شما غافلگیر کننده بود؟
الاناین وضعیت نسبت به گذشته بهتر شده و خوشبختانه در جشن حافظ هم اختصاصا به بازیگر طنز جایزه میدهند.این اتفاق خیلی خوبی است
زوج لولایی – امیر جلالی در سریالهای سعید آقاخانی و رضا عطاران خیلی گل کرد. چطور هر دو نفر نقش دو آدم عصبانی، جیغ جیغو و حراف را بازی میکردید؟ فکر نمیکردید به خاطر عدمایجاد تضاد و کم رنگ بودن کنتراست، امکان شکست وجود داشتهباشد؟
آنها دو آدم متفاوت بودند؛ زن لج باز، جیغ جیغو، پرخاشگر و عصبانی و مرد عصبی و تند خو. هر دو روی طنز مسلط بودیم. نقش کارگردان هم در خوب شدناین موقعیتها انکار ناپذیر است.رضا عطاران بازیها را کنترل میکرد، تا حدی که میدانست تا کجا باید پیش برویم. اگر بازی ما از محدودهای که میخواست بیرون میزد به سرعت آن را کنترل میکرد.
بازیهای شما حاصل قصههای خوب و جذاب است. شما که متنها را میدیدید به نظرتان کدام یک از نویسندههای طنز، جذاب تر از دیگران مینوشتند؟
آقای سروش صحت، پیمان قاسم خانی، اصغر فرهادی، رضا عطاران و … خوب مینوشتند . نوشتههای آنها تاثیر مستقیمیروی دیده شدن کار ما داشت.
شما سالها با کارگردانهای گوناگونی کار کردید. به نظر خودتان، دلیل علاقه آنها به کار با شما چه بود؟
آقای عطاران هر وقت میخواست کار کند، میگفت اول لولایی. بعد علی صادقی و مریم امیر جلالی را میآورد و کم کم تیم ما کامل میشد. علت موفقیت ما کار گروهی بود.الان برای من کار در نقش طنز بدون دیگر اضلاع و شاخهها که یک گروه را شکل میدهند، خیلی سخت است. البته یکبار بدون آنها امتحان کردم که باب میلم نبود.
موقع بازی گاهی در اوج عصبانیت و جوش آوردن، ناگهان متوجه موقعیت وسوسه انگیز طرف مقابل میشوید. از همین جاست که حرص و طمعتان گل میکند و خوش مشرب میشوید و بلافاصله به التماس و زاریهایِ ساختگی میافتید، درست مثل خوانندهها که صدایشان را به اوج میرسانند و ناگهان از اوج به پایینترین نقطه میآورند.
این موقعیتها شیرین هستند و کمتر در زندگی واقعی رخ میدهند.این کنتراستها برای تماشاچی خنده آور است. در سریال خانه به دوش بدوناین که فشاری برای خنداندن تماشاچی بیاوریم همین رفتاهای عادی باعث خنده میشد. یادم است در سکانسی با رضا عطاران روی پشت بام خوابیده بودیم. پسرم علی- که علی صادقی آن نقش را بازی میکرد-
از طریق باجناقم میفهمد که مالزی نرفتم. او با کنجکاوی جلوی مغازه کفاشی میآید و اتفاقی از بالای بام او رامیبینم. وقتی در آن لحظه لب بام آمدم، صدایم را خیلی نازک کردم و به عطاران که نیمه خواب بود چند باراین جمله را تکرار کردم «بابااین علیه» آن قدر حالتم بامزه بود که عطاران نتوانست خودش را کنترل کند و زد زیر خنده.
خودم هم خندهام گرفت. جالب است که اصلا فکرش را هم نکردم که باید صدایم رااین طوری کنم و دیالوگ را با آن لحن و حالت بگویم. طبیعی بازی کردم.خب!این حالتها برگرفته از زندگی واقعی و روزمره هستند.
نگرانی و اضطراب شخصیتها را هم خیلی خوب در میآورید، دستها و بدنتان ناگهان میلرزد و انگار دنیا روی سرتان خراب شدهاست. اطرافیان چه احساسی ازاین نوع بازی شما دارند؟ خودتان آدم خونسردی هستید؟
خیلی خونسردم. دنیا را زیاد جدی نمیگیرم، اما گاهی اوقات آدم به نقطه جوش میرسد. اگر عصبی بشوم در زندگی واقعی هم دچار همان حالتها میشوم؛ یعنی دست و پایم میلرزد و همه دوروبریها میترسند و میگویند الان سکته میکند! اتفاقا همین رفتار کمک میکند که بازیام طبیعی تر جلوه کند. البته در نظر داشته باشید که اثراتاین نوع رفتار روی بازیگر میماند.
همین هم باعث شده که برخی از رفتارهایتان در بازی واقعی باشد؛ مثلا پس گردنیهایی که به یوسف تیموری میزدید واقعی بود، نه؟
خود یوسف تیموری استقبال میکرد. میگفت؛ حمید محکم بزن چون اگر آرام بزنی لو میرود و همه میفهمند آرام زدی، ولی جوری میزدم که دردش نیاید. او چراغ سبز به من نشان میداد و من هم چنان میزدم پس گردنش که همه دوروبریها میترسیدند. در یکی از قسمتهای زیر آسمان شهر که پولاد میخواست بازیگر شود،
آن قدر محکم به سرش زدم که تا صبح دست خودم درد میکرد و با ژلهای تسکین دهنده خوبش کردیم. حالا خودش چی شد بماند!این را هم بگویم که یوسف تیموری خیلی بامزه و دوست داشتنی است. او و علی صادقی از جمله بهترین همبازیهای من بودند . خیلی هماهنگ بودیم و کارهای یکدیگر را خوب تکمیل میکردیم؛به اصطلاح برای هم خیلی خوب میآمدیم.
دراین سالها سایه کدام نقش روی شما سنگینی کرده و کدام یک از آنها را بیشتر دوست دارید؟
در تلویزیون همه نقشهایم را به جز یکی، دو تا دوست دارم؛ چون برای همه سریالهایی که بازی میکردم خیلی مایه گذاشتم. در سینما هم فیلمهای قاعده بازی و چند میگیری گریه کنی را خیلی دوست دارم.
واکنش مردم در طولاین سالها به نقش آفرینیهای جذاب شما چگونه بودهاست؟
خاطرات شیرین زیادی با مردم دارم. خوداین خاطرات یک کتاب سیصد، چهارصد صفحهای شیرین میشود. سریال زیر آسمان شهر ازاین نظر خیلی تاثیرگذار بود .پس از آن هنوز خیلیها مرا با نام خشایار مستوفی میشناسند. آن سریال را در خیابان امیر آباد کوچه هجدهم فیلمبرداری میکردیم. از ساعت ٢ ظهر سر صحنه میرفتیم
و تا ٤ صبح کار میکردیم. ساعت٢ که سر صحنه میرفتیم تا ٥ غروب لباس پوشیدن و گریم مان طول میکشید. اگر یادتان باشد در حیاط خانه خیلی شلوغ کاری و دعوا میکردیم. بیشتر آن دعواها بین ساعتهای ١١شب تا ٤ صبح فیلمبرداری میشد. جالباینجاست که همسایهها بهاین شلوغیها و سر و صداها اعتراض نمیکردند.
همه با اشتیاق به بازی ما از پنجرهها نگاه میکردند. دراین هفت، هشت ماهی که آنجا کار میکردیم، یک بار ندیدم کسی بیاید و بگوید؛ آقا آخهاین چه مسخره بازی است، مردم خواباند ، یواش تر و …. مردم فقط و فقط حمایت میکردند و به ما که از جنس خودشان بودیم انرژی میدادند. بعضی وقتها که یک روز استراحت داشتیم
و سر صحنه نمیرفتیم، فردای آن روز میآمدند و میگفتند چرا دیروز نبودید؟ ما با شوخی میگفتیم؛ نیامدیم که شما یک خواب راحت و سیر کنید.
از وسایل همسایهها هم استفاده میکردید؟
باورتان نمیشود ،تمام اشیای صحنه زیر آسمان شهر از قابلمه، ریسمان، گوشت کوب، کلاه، پارچ آب، صندلی، رادیو و… را همسایهها میدادند. فقط کافی بود بدانند چیزی کم داریم، آن وقت ممکن نبود نیاورند.
بچههایشان را میآوردند تا شما و دیگر بازیگران را ببینند؟
سریال آسمان زیر شهر از قسمت ٢٣ به بعد بین مردم طرفدار پیدا کرد. یادم است مغازههای روبروی خانهای که در آن بازی میکردیم خیلی رونق گرفته بودند و محل تجمع مردم شدهبودند. از همان قسمت ٢٣ به بعد، دسته دسته مردم میآمدند، میایستادند. یکی چایی میفروخت، بساط لبو فروش و باقالی فروشی برپا شده بود .
خودمان هر چیزی که میخواستیم همانجا لا به لای مردم میخریدیم و بر میگشتیم. باورتان نمیشود؛ هر روز نزدیک به 400، 500 نفر از سر همان ساعتی که از خودروهایمان پیاده میشویم، جمع میشدند تا ما را ببینند.
از ارتباط با مردم خاطرهای دارید؟
نامههایی که مردم به روابط عمومیتلویزیون میدادند، سر صحنه به دست ما میرساندند. گاهی انبوهی نامه گوشهای از صحنه میگذاشتند. گاهی وقت خوردن غذا تا جایی که وقت میکردم، نامهها را باز میکردم و میخواندم. مضمون اغلب آنهااین بود که از دیدن بازی شما خوشمان میآید یا گاهی وقتها میپرسیدند
داستان امشب چیست یا فلانی با فلانی ازدواج میکند. بسیاری هم مینوشتند که مثلااین دهمین نامه ماست، تو را به خدا بگویید کجا هستید تا بیاییم با شما عکس بگیریم. در میاناین نامهها، نامههای زیادی از جوانهای١٥ تا ١٨ ساله پیدا میشد که در آنها نوشتهبودند که مثلا افسردگی داشتم، پدر و مادرم را از دست دادهام،
در زندگی شکست عاطفی خوردهام، زندگی برای من به انتها رسیده بود و میخواستم خودکشی کنم، امااین سریال باعث شد که آدم شادی بشوم و ازاین رو به آن رویم کرد. به همین خاطر نویسندگاناین نامهها خیلی تشکر میکردند. باور نمیکنید که از بین صد تا نامه ٥ یا ٦ نامه مربوط بهاین قبیل موضوعات بود. گاهی با خواندناین نامهها اشک دور چشمانمان جمع میشد. درواقع؛ آنها بااین سریال میخندیدند و لذت میبردند و از آن پیام میگرفتند.
بعد ازاین همه سال کار پی در پی، چه چیزی بیش از هر چیزی حالتان را خوب میکند؟
من بازیگر مردمیهستم واین نقشها را برای دلخوش شدن و سرگرم کردن مردم بازی کردم. اگر حال مردم خوب باشد، حال من هم خوب میشود. بعد از سالها بازی هنوز مردم مرا دوست دارند واین را نمیشود با هیچ چیز عوض کرد؛ نه با پول، نه با شهرت و نه با هیچ چیز دیگری