انشا های جدید درباره پدر
انشا در مورد پدر
****************
انشا با موضوع روز پدر
بهشت زیر پای پدران نیست. اما بی ریانه برایمان زحمت میکشند. تمام طول روز کار میکند و سختیهای زندگی را تنهایی بـه دوش میکشد تنها برای یک لبخند مـا. بهشت زیرپای پدران نیست بلکه در دستان آنها اسـت. همان دستان پینه بسته ایی کـه کار میکنند تا مـا با اشاره ای هر وسیله ایی کـه دلمان میـــخواهد بخریم.
بهشت در نگاه پدر اسـت همان نگاه خسته ایی کـه ازآن ایثار و فداکاری و از خودگذشتگی می بارد، هم چون ابر از وجودش می کاهد و هم چون بارانی بر سرمان می بارد تا مثل بذری از دل خاک جوانه بزنیم و رشد کنیم ولی همان گونه مانند ابری بالای سرمان میماند و از دور حواسش هر لحظه بـه مـا اسـت.
در سرما کنار میرود تا نور خورشید برما بتابد در گرما مانند چتری بالای سرما میماند تا از گرما دور بمانیم ودر هنگام عطش هم چون بارانی خنکای آب را در وجودمان تزریق میکند. پدرها در هنگام سختی اشک نمی ریزنند شیون نمیکشند بلکه عرق می ریزند، آه میکشند. پدر مانند کوهی محکم همیشه تکیه گاه میماند.
پدر همیشه کمر خمیده ی خودرا پشت لبخند محکم خود پنهان میکند. پدرها قهرمان قصه ی همه ی ی بچه هاهستند. مراقب قهرمان زندگیتان باشید. خیلی از پدرهای سرزمین مـن هم پدر هستند هم مادر. اینها در زندگی اسطوره اند. اسطوره هایی کـه هرگز در ذهن و قلب ها نمی میرند. پدرها و مادر ها فرشته هایی هستند کـه بال ندارند.
موضوع انشا در مورد روز پدر
زنگ خانه مان بـه صدا در آمد … بـه ساعت نگاه میکنم، عقربه کوچک ساعت، ۸ شب را نشان میدهد، او آمده اسـت! جلوی در ایستاده و مثل همیشه صورتی مهربان و چشمانی خسته دارد، نگاهش گرم و دوست داشتنی اسـت و دستانش پر! سریع بـه سمتش می دوم و میگویم: “درود بابا… خسته نباشید”. او قهرمان زندگی مـن اسـت.
او کسی اسـت کـه با اینکـه بسیاری اوقات در خانه نیست اما همیشه ودر هر لحظه حضورش را درکنار خود احساس میکنم و هر شب هرچه بـه ساعت هشت شب نزدیک تر میشوم شور و شوقم برای آمدنش بیشتر میشود. هرروز از صبح تا شب مشغول کار اسـت تا خانواده اش در رفاه باشند و بـه قول خودش وقتی مـا را شاد و سرحال میبیند خستگی اش را کاملا فراموش میکند.
دوستم میگوید پدرش بـه آسمان ها رفته اسـت و مـن هر وقت بـه ستاره ها نگاه میکنم با خودم میگویم هر ستاره حتماً پدری اسـت کـه بـه آسمان پرواز کرده اسـت. پدر عزیزم! از اینکـه هستی ممنونم و دستانت را می بوسم. امشب دراین دنیای بزرگ فقط یک آرزو دارم، اینکـه خداوند بابای خوبم را سال های سال سلامت نگه دارد و دستم همیشه در دستان قوی او جای داشته باشد.
انشا خاص درباره روز پدر
خاطراتم راکه مرور میکنم و برگ برگ دوران کودکی ام را ورق میزنم، درکنار محبت و عشق بی دریغ مادرم کسی همیشه هست کـه آرامش را در لحظه لحظه زندگی ام تزریق کرده … کسیکه قلبی بـه وسعت عشق دارد و آرامشی بـه گستردگی یک دریا. پدر …. قهرمانیست کـه هرگز مدالی در گردنش نینداخته اند، کوهی استوار کـه همیشه کنارم بوده ودر دشواری های زندگی دلم قرص بوده بـه بودنش.
مردی فداکار کـه بی هیچ منت یک عمر زحمت کشیده، رنگ موهایش بـه سپیدی گراییده و دستانش زبر و ضخیم شده اسـت اما دریغ از یکبار گله یا شکایت، دریغ از حرفی کـه بوی منت دهد، دریغ از یک لحظه دست از تلاش کشیدن … بچه تر کـه بودم وقتی بیمار میشدم هیچ وقت پدر در کنارم نبود، یادم هست مادر چقدر غصه مـن را میخورد.
یادم هست پروانه وار دورم میچرخید و میدیدم شب تا صبح کنارم میخوابید … اما پدر هیچ وقت نبود! پدر! آن روزها تـو رابا “نبودن” تعریف میکردم چون همیشه زمانی می آمدی کـه مـن خواب بودم و وقتی می رفتی کـه مـن هنوز بیدار نشده بودم، همیشه در سکوت خودم با تـو حرف می زدم و همیشه طلبکار تـو میشدم! “بابا چرا هیچ وقت نیستی؟!”
اما امروز درک میکنم کـه چـه معنایی داشتند همه ی این نبودن ها! تـو کار کردی و کردی تا مـن در رفاه بزرگ شوم، تا هیچ وقت آرزوی داشتن چیزی کـه دوست داشتم بر دلم نماند، تا جشن تولدم رابا دوستانم جشن بگیرم … تـو عرق ریختی تا مـن آسان و آسوده باشم و بی هیچ ترس و نگرانی درس بخوانم و شاگرد اول شوم!
آن قدر کار کردی و کردی تا کمرت خمیده شد و دستانت لرزان، چشمانت کم سو شد و قدم هایت آرام، مـن فدای کمر خمیده و دستان لرزانت کـه همه ی فدای اسانی های مـن شده اسـت. مـن فدای بزرگ مرد زندگی ام شوم کـه با همان اندک لحظه هایی کـه در خانه بوده برایم زیباترین خاطرات زندگی ام رابه تصویر کشیده اسـت. دوستت دارم پدر خوبم!
انشا احساسی درباره روز پدر
روز پدر روزی کـه می توانیم با یک هدیه از زحمات پدر خود تشکر کنیم روز پدر روزی اسـت کـه بالاخره مـا هم می توانیم پدرمان رو خوشحال کنیم و طبق معمول این کار رابا خرید یک هدیه انجام می دهیم. ولی همه ی ی پدر ها بیشتر از خرید هدیه با این خوشحال میشوند کـه جواب زحمت های انها را بدهیم و بـه فکر خوبی خودمان و اینده مان باشیم.
و مـا هم در همه ی ی روزهای زندگیمان سعی میکنیم برای پدر خود پسر خوبی باشیم ودر همه ی جا ودر هر وقتی پدر خورد را سربلند و پیروز بکنیم. اینکارها بـه مراتب پدر هارا بیشتر خوشحال میکند. ولی مـا بازهم برای نشان دادن علاقه و توجه مان در روز پدر برای انها یک هدیه و کادو در حد توانمان میخریم و همین کار هم انهارا بسیار زیاد خوشحال میکند.
روز پدر روز خوبی برای قدر دانی و سپاس و تقدیر از زحماتی اسـت کـه پدر در طول روز های زندگی برای مـا انجام داده اسـت زیرا پدر شخصی اسـت کـه در زندگی خود از خیلی چیز ها گذشته تا مـا بـه چیز هایی کـه میخواهیم برسیم و همیشه از خود فداکاری نشان داده اسـت، روز پدر رابه همه ی پدران زحمت کش دنیا مثل پدر خودم و تمام همکلاسی هایم تبریک میگویم.
انشاء کوتاه درباره روز پدر
بابا یعنی غصه، بابا یعنی غم، بابا یعنی درد، بابا یعنی خستگی، بابا یعنی تلاش، بابا یعنی کارمند، بابا یعنی مستاجر، خلاصه اینکـه بابا جوانی داد و پیری گرفت پس بابا یعنی تنگی نفس بابا یعنی لرزش دست و پا بابا یعنی سنگینی گوش بابا یعنی عصا و عینک بابا یعنی اه و ناله بابا یعنی نقطه شروع و پایان زندگی و شاید بابا یعنی مـن و تـو.
پس بیائید از امروز برای بابا هایی کـه مثل بابای مـن اسـت دعا کنیم تا خدا زودتر از او راضی شود و وی را پیش خودش بـه بهشت ببرد زیرا او دیگر از نگهبانی جهنم خسته شده و از زندگی و از نفس کسیدن بیزار اسـت او دیگر توان کار ندارد قدرت «نه» گفتن را ندارد او خسته اسـت او شکسته اسـت او از دیروز پشیمان اسـت او فردا را نمیخواهد.
فردایی کـه مثل دیروز بوده فردایی کـه باید فردای مـن باشد و مـن پا جای پای او بگذارم بجنگم مبارزه کنم تلاش کنم بخاطر هیچ بابای مـن بازنده بود بازنده این جدول مارپیچ و هزار توی زندگی او برای شطرنج هروز یک حرکت کم داشت و هر وقت بـه اتمام بازی و روز های اخر ماه میرسید آن چـه را در بازی های دیروز برده بود بـه رقیب مقابلـش یعنی صاحبخانه ی جدیدمان بود می باخت.
این جا بود کـه باز مات میشد و ساعتها بـه نقطه ای خیره میماند و ان نقطه چیزی نبود جز اینده ی مـن مثل گذشته ی خودش پس نتیجه میگیریم کـه بابا یعنی کار یعنی کسیکه چشم بـه فردا های دور و دراز ارزو دوخته و شاید امروز کـه مـن این انشا را برای شـما میخوانم او هم پشت میز کارش نشسته و درباره ی بابا هایی مینویسد مثل خودش زیرا او با نوشتن یادداشت های روزانه ی خودش را ارام میکند.
انشا در مورد روز پدر همراه با عکس
ای پدرم مو های سپیدت یک دنیا خرابم میکند و آن زانوهایت کـه هر شب از درد برایشان آواز سر میدهی،برایم دردمند اسـت. آخر ای پدرم تـو رابه چـه مانند کنم کـه زیباترین تعریف تـو باشد اما میدانم ان قدر از روزگار زخمها خورده ای کـه بهبود دادنشان کار دشواری اسـت پدرم: انگاه کـه معلم درس بابا نان داد را برایم معنی کرد فهمیدم کـه نان دادن همان زندگی دادن اسـت و نان دادن تـو همان عشق اوست.
چـه خوب اسـت کـه تـو را دیدن ٬هرروز تـو را شنیدن ودر عشق تـو ودر قلب تـو همیشه جاری بودن قهرمانم؛ میدانی دست هایم را خیلی دوست دارم زیرا یاداور دستان پینه بسته توست زخم هایی کـه شاید هر کدامشان برای ارامشم بریده شده اند ای رستم شاهنامه ی زندگی ام: تـو را در اوج خلوت و تنهایی ام صدا میزنم چون تـو را بدین وسیله معنا کردم…
پدر یعنی نفس یعنی صداقت
پدر یعنی ستون صبر و طاقت
پدر یعنی شکوهی جاودانه
پدر یعنی اولین عاشقانه
موضوع انشا درباره پدر برای دانش آموزان
پدر واقعا کلمه ای زیبا کـه از درونش کلی معنای فداکاری و ازخود گذشتگی و صمیمیت بروز میدهد. پدر کسیکه حاضراست حتی از هرچیزی کـه باعث پیشرفت و خوشحالی خودش میشود بگذرد و همه ی اینها را دودستی بـه فرزندش تقدیم کند. او همان کسی اسـت کـه صورتش رابا سیلی سرخ نگه میدارد تا یک وقت آبروی فرزندش جلوی دوستان بـه مخاطره نیفتد.
پدرهمیشه بدترین ها رابه جان میخرد تا یک وقت اعضای خانواده اش بیهوده بـه چیزی کـه میخواهند زل نزنند و فکرشان مشغول نشود. همه ی میدانند همیشه غم برای پدر اسـت و غصه برای مادر و امید هم برای فرزند اسـت. اغلب پدرها بهترین ها را برای خود انتخاب نمیخواهند تا معنی ایثار وفداکاری را عملا بـه فرزند نشان دهند.
انها درسخت ترین شرایط زندگی چیزی رابه زبان نمی اورندتاشجاعت بـه معنای واقعی را اموزش دهند ومحیط گرم خانه را تبدیل بـه غمخانه نکنند. پدر بارها راضی بـه التماس شده تا خانواده اش از کسی چیزی تقاضای نکنند. نیرومند ترین اراده ها نمیتواند اراده ی پولادین یک پدر رابرای سربلندی خانواده اش بشکند. این خاصیت را خداوند بـه پدر داده اسـت تا همیشه چون کوهی استوارباشد.
مادران نیز نعمت های بهشتی اند چون گل لطیفند وچون دوست با محبت .خدای احساس وکوه صبر هستند چـه قدر خوشحالم کـه دو نعمت بزرگ را در خانه ام دارم. اکنون کـه خوب فهمیدم چـه نعمات بزرگی را درکنار خودم دارم بیشتر مواظبم تا دل انها را نرنجانم چون میدانم دلشان چون بلور صاف وروشن اما شکننده اسـت اگر خدایی نکرده بشکند خانه سوت وکور میشود.
انشا با موضوع پدر با موضوعات مختلف
پدر یعنی عشق…یعنی محبت بی منت…یعنی تمام هستیم…بهانه زندگیم. برای یک دخترپدریعنی همه ی چیز یعنی همه ی کس یعنی سایه سر…یعنی همدم وهمراه…یعنی کسی حق نداره بـه دخترم کمتر از گل بگویید. پدر برای پسر اولین قهرمان وبرای دختر اولین عشق اسـت. پدر تنها رفیقی اسـت کـه میشود بی شک روی حرفهایش حساب کرد.
پدرقشنگ ترین کلمه توی دنیاست کـه هیچ مترادفی نمیتوان برایش پیداکرد. یک روزبه مـن گفتند: «باپدرجمله بساز.» گفتم:«باپدرجمله نمی سازم دنیایم رامی سازم.» پدرم تنها کسی اسـت کـه باعث می شودبدون شک باور کنم کـه فرشته هاهم می توانندمردباشند. پدرم مـن را دوست داشته باش حتی اگر لیاقت دوست داشتن تـو را نداشته باشم حتی اگر درتنهاییت کنارت نبودم.
توتنهامردی خواهی بودکه دوست داشتن تـو بدون طمع اسـت وبوسه هایت بوی گل میدهد. باپدرم جدول حل میکردم گفتم:«نوشته دوست.عشق.محبت وسه حرفیه کـه حرف اولشم «پ» و حرف آخرش هم «ر» اسـت.پدرم گفت: «میشه پدر.» تازه فهمیدم همه ی توصیف پدربوده وچقدرهم کلمه زیباوبیانگرسخنان بسیار اسـت.
چقدرجای سوره ای بنام«پدر»خالیست کـه آن گونه آغازشود:
سوگند برپینه دستانت کـه بوی نان می داد
و سوگند برچشمان همیشه نگرانت…
سوگند بر بغض فروخورده ات کـه شانه کوه را لرزاند
و سوگند برغربتت،وقتی هیچ بهشتی زیر پایت نیست.
انشا با موضوع تشکر و قدردانی از پدر
پدر را نمیتوان با کلمات توصیف کرد زیرا زبان از وصف مقام پدر ناتوان و قاصر اسـت. پدر سمبل صبر و تلاش اسـت، کسیکه در لحظات دشوار زندگی هم چون کوه کنار فرزندش ایستاده و برای موفق شدن او از آرزوها و رویاهایی کـه در سر داشته گذشته اسـت. پدر ترکیب زیبایی از عشق و مهر و عطوفت با صبر و تلاش و قدرت اسـت.
او شیر مردی اسـت کـه همیشه ودر هر شرایطی تنها آرزویش دیدن خنده فرزندانش بوده و برای اینکـه فرزندش خوب بپوشد و خوب بگردد و هیچ کم و کسری در زندگی حس نکند نیازهای خودش را فراموش کرده و لحظه بـه لحظه زندگی اش رابا فداکاری و از خود گذشتگی سپری نموده اسـت. پدر یعنی عشق بـه خانواده کاری کند.
صبح ها، زمانی کـه هوا گرگ و میش اسـت از خانه بیرون بروی و شبها با نگاهی خسته اما پرفروغ، لبخندی بـه پهنای صورت و دست هایی کـه اثر پینه و زخم روی آن میماند بـه خانه برگردی. خداوند رابه خاطر حضور پدر کـه آرامش بخش و تکیه گاه محکم مـن اسـت شاکر هستم. کودکی هایم پر اسـت از خاطرات خوشی کـه پدرم برایم ساخته، خاطراتی کـه در ذهن و قلبم حک شده.
پدرم قهرمان مـن اسـت و همیشه هم قهرمان زندگی ام باقی خواهد ماند زیرا او بود کـه هیچگاه نگذاشت حسرت چیزی در دلم بماند، او بود کـه با صبوری چیزهای زیادی بـه مـن یاد داد، او بود کـه باوجود خستگی های روزانه و مشغله زیاد همیشه برای مـن وقت داشت و بـه حرف هایم با دل و جان گوش داده اسـت. پدرم …. چـه بی منت و عاشقانه برای فرزندانت تلاش میکنی، دوستت دارم و دستانت را می بوسم.
مـن پدرم را خیلی دوست دارم چون او بسیار مهربان اسـت و از زمانی کـه بدنیا آمدم همیشه بـه همراه مادرم از مـن مراقبت کرده و هرچه نیاز داشتم برایم تهیه کرده اسـت. پدرها از صبح خیلی زود تا شب کار میکنند و زحمت میکشند کـه بتوانند نیازهای فرزندان خودرا تامین کنند تا آنها بتوانند درس بخوانند ودر آینده فرد موفقی در جامعه شوند.
دست پدر بخاطر کار زیاد زخم میشود و پینه می بندد اما هیچ وقت شکایتی نمیکند و همیشه با مهربانی و محبت با فرزند خود رفتار میکند. وقتی پدرم مـن را بغل میکند احساس میکنم از هیچ چیز نمیترسم و میتوانم درکنار پدرم از عهده هرکاری بربیایم. پدر مـن در طول روز سرکار اسـت و فقط شبها در خانه اسـت.
اما همان چندساعتی کـه بـه خانه میآید با خودش خنده و شادی و بازی می آورد و با اینکـه بسیار خسته اسـت در مرور درس و مشق هایم بـه مـن کمک میکند. مـن پدرم راکه “بابا” صدایش میکنم خیلی دوست دارم و دعا میکنم همیشه سلامت باشد و سعی میکنم خوب درس بخوانم و موفق شوم تا او همیشه از مـن راضی باشد و بـه مـن افتخار کند.
انشا با موضوعات مختلف درباره روز پدر
پدر خوب و مهربان مـن، هرگز زحمت هایی کـه برایم کشیدی را فراموش نمیکنم. بخاطر خواهم داشت روزهایی کـه خسته از کار روزانه بـه خانه می آمدی و باز برایم فرصت داشتی و بـه رویم لبخند می زدی، مرا در آغوش میگرفتی و می پرسیدی روزم چطور بوده و مـن تمام روز را برایت تعریف میکردم تـو صبورانه بـه آنها گوش می کردی.
پدرم از تـو ممنونم کـه در سختی ها و مشکلاتم مانند کوه پشتم هستی و حمایتم میکنی، بابت اشتباهاتم سرزنشم نمیکنی و بجای آن بـه مـن فرصت جبران میدهی. پدر از تـو معذرت میخواهم کـه بعضی وقت ها از همه ی چیز ایراد میگیرم و فکر میکنم مرا درک نمی کنی و تـو ایراد گرفتن های گاه و بی گاه مرا تحمل میکنی و خم بـه ابرو نمی آوری و بعد مـن متوجه میشوم کـه چقدر ناسپاس بوده ام.
دلم میخواست می شد کم تر کار کنی و بیش تر کنارمان باشی اما میدانم این کم تر خانه بودنت هم بخاطر مـا اسـت و برای ساختن زندگی آسان برای خانواده ست کـه مجبوری این طور کار کنی. تـو بهترین پدر دنیا هستی این جمله را هرروز بـه تـو میگویم. تـو کـه تمام زندگی ات را وقف مـا کردی و از هیچ تلاشی برای خوشی مـا دریغ نکردی و تمام مشکلات رابه دوش کشیدی تا مـا آسان باشیم.
**************
موضوع انشا در مورد پدر و عشق او
پدر یعنی عشق…یعنی محبت بی منت…یعنی تمام هستیم…بهانه زندگیم.
برای یک دخترپدریعنی همه چیزیعنی همه کس یعنی سایه سر…یعنی همدم وهمراه…یعنی کسی حق نداره به دخترم کمترازگل بگویید.
پدربرای پسراولین قهرمان وبرای دختراولین عشق است.پدرتنهارفیقی است که می شودبدون شک روی حرفهایش حساب کرد.پدرقشنگ ترین کلمه توی دنیاست که هیچ مترادفی نمی توان برایش پیداکرد.
یک روزبه من گفتند:(باپدرجمله بساز.)گفتم:(باپدرجمله نمی سازم دنیایم رامی سازم.)
پدرم تنها کسی است که باعث می شودبدون شک باور کنم که فرشته هاهم می توانندمردباشند.
پدرم من را دوست داشته باش حتی اگر لیاقت دوست داشتنت رانداشته باشم حتی اگردرتنهاییت کنارت نبودم.توتنهامردی خواهی بودکه دوست داشتنت بدون طمع است وبوسه هایت بوی گل می دهد.
باپدرم جدول حل می کردم گفتم:(نوشته دوست.عشق.محبت وسه حرفیه که حرف اولشم(پ)وحرف آخرش هم(ر)است.)پدرم گفت:(میشه پدر.)تازه فهمیدم همه توصیف پدربوده وچقدرهم کلمه زیباوبیانگرسخنان بسیار است.
چقدرجای سوره ای به نام(پدر)خالیست که اینگونه آغازشود:
قسم برپینه دستانت که بوی نان می دادوقسم برچشمان همیشه نگرانت…قسم بر بغض فروخورده ات که شانه کوه رالرزاندوقسم برغربتت،وقتی هیچ بهشتی زیرپاییت نیست.
***************
موضوع انشا در مورد خوبی های پدر
بابا یعنی غصه ، بابا یعنی غم ، بابا یعنی درد ، بابا یعنی خستگی ، بابا یعنی تلاش ، بابا یعنی کارمند ، بابا یعنی مستاجر ، خلاصه اینکه بابا جوانی داد و پیری گرفت پس بابا یعنی تنگی نفس بابا یعنی لرزش دست و پا بابا یعنی سنگینی گوش بابا یعنی عصا و عینک بابا یعنی اه و ناله بابا یعنی نقطه شروع و پایان زندگی و شاید بابا یعنی من و تو پس بیائید از امروز برای بابا هایی که مثل بابای من است دعا کنیم تا خدا زودتر از او راضی شود و او را پیش خودش به بهشت ببرد زیرا او دیگر از نگهبانی جهنم خسته شده و از زندگی و از نفس کسیدن بیزار است او دیگر توان کار ندارد قدرت (نه) گفتن را ندارد او خسته است او شکسته است او از دیروز پشیمان است او فردا را نمی خواهد فردایی که مثل دیروز بوده فردایی که باید فردای من باشد و من پا جای پای او بگذارم بجنگم مبارزه کنم تلاش کنم به خاطر هیچ بابای من بازنده بود بازنده این جدول مارپیچ و هزار توی زندگی او برای شطرنج هروز یک حرکت کم داشت و هر وقت به پایان بازی و روز های اخر ماه می رسید انچه را در بازی های دیروز برده بود به حریف مقابلـش یعنی صاحبخانه ی جدیدمان بود می باخت و اینجا بود که باز مات میشد و ساعتها به نقطه ای خیره می ماند و ان نقطه چیزی نبود جز اینده ی من مثل گذشته ی خودش پس ما از موضوع انشا امروز نتیجه میگیریم که بابا یعنی عقده یعنی حسرت یعنی کار یعنی کسی که چشم به فردا های دور و دراز ارزو دوخته و این ارزو ها چیزی نیست جز تلف کردن عمرش و شاید امروز که من این انشا را برای شما می خوانم او هم پشت میز کارش نشسته و درباره ی بابا هایی می نویسد مثل خودش زیرا او با نوشتن یادداشتهای روزانه ی خودش را ارام میکند اجازه خانوم تموم شد.