انشا درباره کلاغ پایه هفتم

انشا درباره کلاغ پایه هفتم

انشا درباره کلاغ پایه هفتم

انشا درس سوم صفحه ۴۲ پایه هفتم

کَلاغ در انگلیسی “raven”  پرنده ای است از راستهٔ گنجشک‌سانان (سبک بالان) و از دستهٔ شاخی‌ نوکان و خانوادهٔ کلاغان (Corvidae) که دارای قدی متوسط (به جثهٔ یک مرغ خانگی) و پرهای سیاه در قسمت سر و بال و دم و گردن است ولی در ناحیهٔ پشت و شکم دارای پرهای خاکستری مایل به سفید است. منقار کلاغ نسبتاً بلند و قوی است. کلاغ همه چیز خوار است. خوراکش حشره و جانوران کوچک است و طول عمرش طولانی است.

*************

انشا شماره ۱

نام کلاغ را که می شنوم یاد یکی از دوستانم می افتم که عاشق کلاغ بود . همیشه در پارک به کلاغ ها خیره می شد و به پر و بال سیاهشان زل می زد. همیشه هم اصرار داشت که کلاغ یکی باهوش ترین حیوانات است و دلیلش هم این بود که طبق تحقیقات جدید دانشمندان متوجه شده اند که وقتی کلاغ را روبروی آینه قرار می دهند ، خودش را تشخیص می دهد و این به معنای آن است که کلاغ تا حدی دارای خودآگاهی است.

اما برای من کلاغ یادآور عمر طولانی و آزاد بودن است و این باور که می گویند کلاغ شوم است و نشانه ی بدبختی و سیاهی، برایم غیرقابل باور است . چراکه واضح است چون پرهای این پرنده بیچاره سیاه است ، ما انسان ها آنرا به سیاهی و تاریکی و بد یمنی ربط داده ایم. اما باید از خود بپرسیم که چرا هیچ وقت این پرنده ی طفلکی را نشانه ی عمر تام و طولانی ندانسته ایم و او را خوش یمن نخوانده ایم؟

از این به بعد هر زمانی که در پارکی رفتیم و کلاغی را دیدیم سعی کنیم او را با تصویری از آزادی و عمر کام به یاد بیاوریم که این کار علاوه بر از بین بردن خرافات گذشته ، باعث آشتی بیشتر ما با طبیعت و لذت بردن هرچه بیشتر از آن می شود.

**************

انشا شماره ۲

از زمانی که به یاد داریم همیشه گفته اند شیر سلطان جنگل است،پرنده ی هما نشانه ی خوشبختی است و مار نشانه ی دشمنی و کلاغ نشانه ی بد شگومی است.کلاغ در اسطوره های قدیمی و گذشته ی ما پرنده ایی مقدس به شمار می رفته اما با مرور زمان این عقیده تعقیر پیدا کرد و کلاغ را نشانه ی بدبیاری و بدشانسی نامیده اند و تنها علت آن صدای ناهنجار کلاغ بود و لباس سراسراز سیاهی او،که می گفتند ما در هنگام عزاداری و غم و ناراحتی لباس سیاه بر تن می کنیم و کلاغ نیز همیشه لباس سیاه بر تن دارد.زمانی که در هنگام انجام کاری صدای قار قار کلاغ به گوش برسد می گویند که باید در این کار بیشتر دقت کرد زیرا که کلاغ به ما اخطار داده است و باید در انجام این کار بیشتر مکس کنیم و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم تااز نتیجه ی کار خشنود باشیم ،اما بیاییم به جنبه ی مثبت این موضوع توجه کنیم و کلاغ را مانند آژیر خطری بدانیم که به ما یاداور می شود که قبل تصمیم گیری و انجام کاری آن را بیشتر مورد تجزیه و تحلیل و آزمایش قرار دهیم و همانطور قبل از حرف زدن نیز به آن فکر کنیم و آن را بالا و پایین کنیم تا در نهایت از گفته ی خود پشیمان نشویم.زندگی به نوع نگاه ما بستگی دارد اگر با عینک بدبینی به آن نگاه کنیم همه چیز برایمان تیره و تار می شود اما اگر با عینک خوش بینی به دنیا و زندگی نگاه کنیم همه چیز برایمان زیبا و روشن می شود…

**************

انشا شماره ۳

کلاغ را همه ما دیده ایم و صدای قارقارش را از دور دست شنیده ایم. افراد خانواده ما هرکدام یک نظری درباره کلاغ داشتند.کلاغی بود که در فصل پاییز هر روز صبح همیشه روی دیوار خانه می نشست و قارقار می کرد. خواهرم می گفت:«او از جنگل های مناطق سرد آمده است. قبلاً روی شاخ های گوزنی زندگی می کرده است. حالا دلش برای خانه اش تنگ شده است. می دانی کلاغ ها خیلی دوست دارند روی شاخ گوزن ها بنشینند.» من با تعجب به او نگاه می کردم و او برای کلاغ دست تکان می داد.خود من کلاغ ها را دوست نداشتم؛ کلاغ خواهرم همه دانه هایی را که من برای گنجشک ها ریخته بودم می خورد. اصلاً کلاغ ها همه شان مثل هم هستند. از کجا معلوم که کلاغ امروزی همان کلاغ دیروزی باشد؟ اما راستی همه کلاغ ها مثل هم نیستند. بعضی کلاغ ها کاملاً سیاه هستند ولی بعضی دیگر پرهای خاکستری هم دارند. من از کلاغ بدم می آمد چون خاطره بدی از کلاغ ها داشتم. وقتی کوچک بودم، توی ایوان خانه مادربزرگم یک کلاغ به سرعت برق و باد گردویی را که شکسته بودم، به نوکش گرفت و از آنجا دور شد.همان روز مادرم گفت کلاغ ها خیلی از چیزهایی را که پیدا می کنند، نمی خورند بلکه چال می کنند اما بعد یادشان می رود که آنها را کجا گذاشته اند. روزی که به باغ رفته بودیم، در حالی که کلاغ ها بالای شاخه ها نشسته بودند و قارقار می کردند؛ ما گردوهایی که آنها پنهان کرده بودند، پیدا می کردیم و می خوردیم.پدرم می گفت کلاغ ها جانوران باهوش هستند. کلاغ ها اگر گردو یا فندق پیدا کنند، آنها را سر راه ماشین ها قرار می دهند تا چرخ آنها پوست سخت آن را بشکند. همین که چیزها را قایم می کنند؛ یعنی آینده نگری دارند. حتی از شامپانزه هم باهوشتر هستند.پدربزرگم همیشه برایمان قصه تعریف می کرد و شعر می خواند. داستان هابیل و قابیل که یک داستان غمگین بود و کلاغ هم داشت را چند بار برایمان تعریف کرده بود. قابیل برادرش را می کشد. بعد بالای سرش می نشیند و می گوید وای چکار کنم. خدا یک کلاغ را می فرستد که دفن کردن مرده را به او یاد بدهد. قابیل آنقدر ناراحت می شود که می گوید وای من از یک کلاغ هم نادان تر هستم.مادربزرگم از کلاغ ها بدش می آمد. وقتی یک کلاغ سر دیوار می نشست و قارقار می کرد، مادربزرگ دمپایی اش را پرت می کرد و می گفت: برو! پرنده شوم… وقتی می پرسیدم: شوم یعنی چه؟ چرا شوم است؟ می گوفت: یعنی خبرهای بد را می آورد. یعنی شگون ندارد. صبح ها برایت نباید بخواند. کلاغ خبرچین است. این ها را که می گفت، ما تعجب می کردیم و او هیچ وقت نمی گفت چرا شوم است.نظر هرکدام از افراد خانواده ام که درست باشد، کلاغ شوم باشد یا باهوش، باز کلاغ ها همیشه همه جا حضور دارند.

**************

انشا شماره ۴

من کلاغ را دوست دارم . کلاغ یک پرنده بسیار زیبا است . یک پرنده که نماد یکرنگی و صداقت است . کلاغ یک پرنده ی صادق و یکرنگ و یک دست است . می گویند کلاغ بسیار ثابت قدم است زیرا آنچنان از راه رفتن کبک تقلید کرده است که راه رفتن خودش یادش رفته است و البته این بسیار بد است چون پدرم می گوید همه باید خودشان باشند و ادای کس دیگری را در نیاورند . کلاغ اعتماد به نفس پایینی دارد . من راه رفتن کلاغ را بسیار دوست دارم .شاید شما هم دیده باشید وقتی یک جوجه کلاغ از لانه اش بیرون می افتد ، تمام کلاغ ها متحد می شوند و کمک می کنند تا جوجه را نجات دهند . بنابراین ما از کلاغ درس اتحاد و یکرنگی و صداقت می گیریم .کلاغ را به دزدی و خبرچینی متهم میکنند . کلاغ پرنده ی بد صدایی است . اما با این حال من کلاغ را دوست دارم و دلم برایش می سوزد . شاید در میان پرندگان هم به رنگین پر ها کار ندهند . همانطور که در بین انسان ها به رنگین پوست ها کار نمی دهند . پس وقتی کار نباشد کلاغ ها ناچار می شوند برای سیر کردن خود و جوجه های بی گناهشان دزدی و خبرچینی بکنند .می گویند کلاغها تنها یک بار جفت گیری میکنند و تا آخر عمر با همان جفتشان زندگی می کنند . همسایه مان می گوید : درد و بلای هر چه کلاغ است بخورد تو سر شوهر نفهم من که رفته سرم هوو آورده است .

**************

انشا شماره ۵

کلاغ ها مانند گنجشکان در لانه زندگی میکنند و دسته جمعی پرواز یا زندگی نمیکنند.آن ها معمولا در هوای سرد بیشتر میتوانند تحمل کنند تا در هوای گرم.غذای آنان دانه است اما آنان معمولا نان و پنیر و کرم و گندم هم میخورند.آن ها از لحاظ قیمت ارزشی ندارند زیرا نه صدا و شکل خوبی دارند و البته اهلی هم نیستند.رنگ آنان معمولا سیاه هم مانند رنگ ذغال است و با پرهای دراز و جثه ایی هم مانند یه طوطی دارند.نوک آن ها طلایی و خیلی دراز است. چنگال های تیزی دارند و برای شکار حشرات و کرم ها.آن ها از انسان ها میترسند ولی اگر گیربی افتند مقابله میکنند.و ان ها تخم گذار هستد مانند خفاش پرنده ایی بچه زا نیستند!!از نظر دانشمندان خارجی کلاغ در شب بهتر از روز میبیند هم مانند خفاش ولی خفاش در روز نمیبیند یا بهتر است بگوییم به خوبی نمیبیند کلاغ محیط را خاکستری مانند میبیند و چشمان تیز و درشتی دارند.پس کلاغ ها موجوداتی بی آزار و زشت هستند که قیمتی ندارند و کسی به شکار آنها نمیرود و نسل آنها هم منقرض نخواهند شد و به راحتی میتوانند در لانه های خوب زندگی کنند.

*************

انشا شماره ۵

کلاغ پرنده ای اغلب سیاه و سفید رنگ است که هر روزه ممکن است در پیاده رو ها و یا در پارک ها آن را مشاهده کنیم . و صدای قار قار آن ها ممکن است توجه ما را به خود‌ جلب کند .

نوعی دیگر از پرندگان هستند که دارای‌ پر هایی کاملا سیاه رنگ هستند و آن ها را زاغ می نامند و در ایران در فصل تابستان ممکن است تعدادی کلاغ را در آسمان مشاهده کنیم اما در فصل زمستان تعداد آنها ممکن است در ایران بیشتر شود و ما شاهد مهاجرت دسته جمعهی آنها باشیم و علت آن مهاجرت آنها از کشور های با هوای بسیار سرد مانند روسیه است که در نیم کره ی شمالی زمین و در نزدیکی قطب شمال قرار دارد.

اگر تا به حال در خیابان به شخصی توجه کرده باشید که کلاغی را مورد اذیت و آزار قرار می دهد خواهید دید که دیگر هم نوع های آن توجه شان به آن هست و حتی ممکن است به مقابله با آن شخص بپردازند و ما خواهیم فهمید که حتی پرندگان مانند انسان ها پشت یکدیگر هستند‌ و در همه مواقع حتی در هنگام سختی ها و مشکلات پشت یکدیگرند و از یک دیگر حمایت می کنند .

اما در مورد صدای کلاغ که هر فردی نظر خود را دارد بعضی می‌گویند که قار قار کلاغ به معنای خبر خوش برای آن فرد است و بعضی دیگر آنرا صدای شوم می دانند و یا زنگ هشداری برای آن شخص است که آن کار را انجام ندهد و یا عجله نکند و با صبر و حوصله آن کار را انجام دهد ، و شخصی دیگر نظرش این است که صدای کلاغ آگاهی به انسان می دهد که در آن زمان مهمانی به خانه اش می آید.

**************

انشا شماره ۶ – انشا درباره کلاغ به سبک توصیفی :

پرندگان گونه‌ای از جانوران هستند که مهمترین خصوصیت مشترک آنها داشتن پر و بال و قابلیت پرواز کردن است. یکی از این پرندگان کلاغ است.

کلاغ‌ها از رده‌ای به نام کلاغ‌سانان هستند، در همه مناطق کره زمین به غیر از قطب جنوب زندگی می‌کنند و بیش از ۱۲۰ گونه دارند. این پرنده همه‌چیز خوار است و هرچیزی را که بیابد، برای سیر کردن خود استفاده خواهد کرد.

برخی از دانشمندان عقیده دارند که کلاغ‌ها باهوش‌ترین جانوران هستند. آنها می‌گویند زبان کلاغ یک زبان واقعا پیچیده است و هر صدای قار قار معنی متفاوتی دارد. تحقیقات آنها نشان می‌دهد​ برخی از اصوات آنها هشداردهنده، برخی تقلید صدا از سایر جانداران و برخی هم در ارتباط با وقوع یک اتفاق خاص است.

در ادبیات فارسی کلاغ نام‌های متعددی از قبیل: زاغ، کلاغ، غراب و … دارد. غراب مظهر سیاهی و شئامت و حذر کردن و کراهت منظر است. خصوصیات ظاهری خاص کلاغ از جمله رنگ سیاه بال و پر و همین‌طور چشم‌های سرخ و عمر طولانی کلاغ باعث شده که در ادبیات حضور پررنگ داشته باشد.

سابقه حضور کلاغ در حکایات به داستان هابیل و قابیل برمی‌گردد. قابیل پس از کشتن هابیل نمی‌دانست با جسد برادرش چه کند. کلاغی کلاغ دیگر را کشت و او را زیر خاک پنهان کرد و به این ترتیب دفن کردن جسد را به قابیل یاد داد. در پاره‌ای از اساطیر آمده که هنگامی که طوفان نوح آرام شد، حضرت نوح کلاغ را فرستاد تا بر زمین بنشیند و عمق آب را تعیین کند، امّا کلاغ بر مرداری نشست و به نزد نوح برنگشت. نوح او را نفرین کرد، که یا رب به وقت درماندگی او را فرو گذار.

با همه دیدگاه‌های متفاوت کلاغ پرنده‌ای است که به عنوان بخشی از طبیعت و آفریده‌های خارق‌العاده خداوند در طول قرن‌ها به زندگی خود ادامه داده و می‌دهد.

**************

انشا شماره ۷انشا درباره کلاغ به سبک داستانی

کلاغ را همه ما دیده‌ایم و صدای قارقارش را از دور دست شنیده‌ایم.  افراد خانواده ما هرکدام یک نظری درباره کلاغ داشتند.

کلاغی بود که در فصل پاییز هر روز صبح همیشه روی دیوار خانه می‌نشست و قارقار می‌کرد. خواهرم می‌گفت:«او از جنگل‌های مناطق سرد آمده است. قبلاً روی شاخ‌های گوزنی زندگی می‌کرده است. حالا دلش برای خانه‌اش تنگ شده است. می‌دانی کلاغ‌ها خیلی دوست دارند روی شاخ گوزن‌ها بنشینند.» من با تعجب به او نگاه می‌کردم و او برای کلاغ دست تکان می‌داد.

خود من کلاغ‌ها را دوست نداشتم؛ کلاغ خواهرم همه دانه‌هایی را که من برای گنجشک‌ها ریخته بودم می‌خورد. اصلاً کلاغ‌ها همه‌شان مثل هم هستند. از کجا معلوم که کلاغ امروزی همان کلاغ دیروزی باشد؟ اما راستی همه کلاغ ها مثل هم نیستند. بعضی‌کلاغ‌ها کاملاً سیاه هستند ولی بعضی دیگر پرهای خاکستری هم دارند. من از کلاغ بدم می‌آمد چون خاطره بدی از کلاغ‌ها داشتم. وقتی کوچک بودم، توی ایوان خانه مادربزرگم یک کلاغ به سرعت برق و باد گردویی را که شکسته بودم، به نوکش گرفت و از آنجا دور شد.

همان روز مادرم گفت کلاغ‌ها خیلی از چیزهایی را که پیدا می‌کنند، نمی‌خورند بلکه چال می‌کنند اما بعد یادشان می‌رود که آنها را کجا گذاشته‌اند. روزی که به باغ رفته بودیم، در حالی که کلاغ‌ها بالای شاخه‌ها نشسته بودند و قارقار می‌کردند؛ ما گردوهایی که آنها پنهان کرده بودند، پیدا می‌کردیم و می‌خوردیم.

پدرم می‌گفت کلاغ‌ها جانوران باهوش هستند. کلاغ‌ها اگر گردو یا فندق پیدا کنند، آنها را سر راه ماشین‌ها قرار می‌دهند تا چرخ آنها پوست سخت آن را بشکند. همین که چیزها را قایم می‌کنند؛ یعنی آینده‌نگری دارند. حتی از شامپانزه هم باهوشتر هستند.

پدربزرگم همیشه برایمان قصه تعریف می‌کرد و شعر می‌خواند. داستان هابیل و قابیل که یک داستان غمگین بود و کلاغ هم داشت را چند بار برایمان تعریف کرده بود. قابیل برادرش را می‌کشد. بعد بالای سرش می‌نشیند و می‌گوید وای چکار کنم. خدا یک کلاغ را می‌فرستد که دفن کردن مرده‌ را به او یاد بدهد. قابیل آنقدر ناراحت می‌شود که می‌گوید وای من از یک کلاغ هم نادان‌تر هستم.

مادربزرگم از کلاغ‌ها بدش می‌آمد. وقتی یک کلاغ سر دیوار می‌نشست و قارقار می‌کرد، مادربزرگ دمپایی‌اش را پرت می‌کرد و می‌گفت: برو! پرنده شوم… وقتی می‌پرسیدم: شوم یعنی چه؟ چرا شوم است؟ می‌گوفت: یعنی خبرهای بد را می‌آورد. یعنی شگون ندارد. صبح‌ها برایت نباید بخواند. کلاغ خبرچین است. این‌ها را که می‌گفت، ما تعجب می‌کردیم و او هیچ‌وقت نمی‌گفت چرا شوم است.

******* گام با گام*******