انشا درباره کتاب

انشا درباره کتاب

/ انشا درباره کتاب /

**************

انشا در مورد کتاب یار مهربان

کتاب یار مهربان ماست. دوستی بی ریا و صادق که بودنش در زندگی ما بسیار سودمند است.

این دوست از هر دری برای ما سخن می گوید و گاهی اوقات نیز به درد و دل ما گوش می کند بدون آن که قضاوتی کند، و ما را در مسیری هدایت می کند که به سوی کمال و آگاهی است.

کتاب ها آگاهی بخش انسان هستند و باعث می شوند ذهن خواب آلوده ی بسیاری از افراد هوشیار شود.

کتاب دوستی است که هر جا و در هر زمان از شبانه روز می توانید به آن دسترسی داشته باشد و همیشه برای همه فرصت دارد به شرطی که شما نیز وقتی را برای با او بودن داشته باشید.

کتاب ها جهانی تازه به انسان معرفی می کنند که می توان بدون محدودیت های دنیای خود در آن جا زندگی کرد و از آن لذت برد.

دوستی با کتاب برای انسان ها بسیار سودمند است و اگر در زندگی ما حضور داشته باشند می بینیم که چقدر در شرایط مختلف به کمک ما می آیند و باعث می شوند تصمیم درست تری بگیریم.

این یار مهربان را باید از کودکی با فرزندان خود آشنا کنیم و از جذابیت های آن برای کودکان بگوییم تا در آینده  جامعه ای داشته باشیم که با کتاب دوست هستند و آن ها را مطالعه می کنند.

تکنولوژی نیز در این مسیر می تواند به کمک ما بیاید. کتاب های الکترونیکی برای اکثریت ما قابل دسترس هستند و همین فرصتی است تا از آن نیز در جهت افزایش مطالعه استفاده کنیم.

کتاب های صوتی نیز گزینه ی دیگری است که از جذابیت خاص خودش بر خوردار است و به راحتی قابل استفاده می باشد.

نکته ی مثبت درباره ی کتاب های صوتی این است که در هر شرایطی حتی زمانی که در اتوبوس یا مترو هستید هم می توانید از آن استفاده کنید.

**************

انشا کودکانه در مورد کتاب خوب دوست خوب

من کتاب خواندن را دوست دارم و می دانم کتاب ها دوستان خوبی برای بچه ها هستند، آن ها علم ما را زیاد می کنند و باعث می شوند در زندگی کم تر اشتباه کنیم.

به نظر من کتاب های خوب دوستانی هستند که هیچ وقت آدم را تنها نمی گذارند و همیشه به ما چیزهای خوبی یاد می دهند که در زندگی خیلی به درد ما می خورد، به همین خاطر من هیچ وقت از کتاب خواندن خسته نمی شوم.

هر کتاب موضوع متفاوتی دارد و برای من کتاب های علمی خیلی جذاب هستند.

مادرم آخر هر ماه، مرا به کتاب فروشی می برد و از آن جا کتاب هایی که دوست دارم را برایم می خرد.

او همیشه سفارش می کند که مواظب کتاب هایم باشم و از آن ها به خوبی نگه داری کنم، تا کثیف و پاره نشوند، و اگر دوستانم از من کتاب خواستند، کتاب هایم را به آن ها قرض بدهم، این کار مثل این است که دو تا دوست خوبم را به یک دیگر معرفی کرده باشم.

یک روز مادرم به من گفت می خواهم تو را جایی ببرم که پر از کتاب است، آن جا می توانی با همه ی آن ها آشنا شوی و برای همیشه با آن ها دوست باشی، و بعد مرا به کتابخانه برد.

کتابخانه پر از کتاب بود و کتاب هایی که من دوست داشتم هم، آن جا زیاد بود. از این کار مادرم خیلی خوشحال شدم.

بعد از ثبت نام در کتابخانه هر کتابی که بخواهم می توانم از آن جا به امانت بگیرم و بخوانم.

با این که کتاب هایم را خیلی دوست دارم اما تصمیم گرفتم تعدادی از آن ها را که خوانده ام و دیگر لازم ندارم را به کتابخانه هدیه کنم تا بقیه هم بتوانند از آن ها استفاده کنند.

***************

انشا شماره یک

برای من کتاب فقط یک شی نیست و حتی مجموعه ای از اطلاعات نیز نیست. کتاب برای من یک حضور و وجودی خاص دارد. وقتی تصمیم به خریدن کتاب می گیرم با شوق و ذوق به کتاب فروشی می روم و در فاصله زمانی ای که شخص فروشنده می رود تا کتاب مرا بیاورد با اشتیاق به قفسه ها و دیگر کتاب ها نگاه می کنم و این فکر که کاش بشود یک روز همه ی این کتاب ها را بخوانم وسوسه ام می کند.

بعد از خریدن کتاب به سرعت به خانه می روم و با عشق شروع به خواندن می کنم.

کتاب خواندن تجربه ای است که شاید هیچ تجربه ای شبیه آن نباشد. کتاب خواندن نوعی زندگی کردن و گام برداشتن در دنیای نویسنده است. لذت کشف دنیاهای جدید با کتاب شروع می شود.

عجیب است که تعدادی برگه و واژه بتوانند اینگونه دنیای انسان را تغییر بدهند.

اگر کتابی که می خوانم خوب باشد و نویسنده ای اصیل آنرا نوشته باشد، مثل وارد شدن به قلمرویی جدید می باشد.

خلاصه که کتاب خواندن یک تجربه است، یک اتفاق فوق العاده است.

**************

انشا شماره دو

به نام خدا انشا خود را درباره کتاب اغاز میکنم

کتاب‏ها نه فقط مرکبی نوشته شده بر کاغذ هستند، بلکه گویندگانی هستند که با شنونده خود سخن می‏گویند.

در واقع کتاب‏ها مثل نسیم بهاری باعث طراوت بخشیدن به روح انسان شده و تشنگی روح انسان را سیراب میکنند.

در این بین کتابها اگر از خوبی‏ها، زیبایی‏ها و راستی‏ها بگوید، درخت زندگی، پربار و محکم خواهد شد. کتاب‏های مفید و علمی، در شرافت و افتخار، برتر از حتی خون شهیدان‏اند و چنان گران بهایند که حضرت رسول (ص) در این مورد می‏فرماید: «هرگاه مؤمنی از دنیا برود و و از او یک ورق که بر آن نکته علمی نگاشته شده باشد، باقی بماند، سپری بین او و آتش جهنّم خواهد بود.

باید در انتخاب کتاب دقت کنیم، چرا که بعضی از کتابها خیلی عمیقند که جهان با همه وسعتش در آن گم می‏شودو بعضی از آن ها آن قدر کوچکند که خود را به زور نشان داده‏اند.

ممکن است نه به عمق کتابهای خیلی عمیق پی برده و نه از کوچکی کتابهای سطحی سودی ببریم پس باید کتابی که انتخاب می کنیم مناسب با قدرت درک و فهم ما باشد. کتاب باید مفید باشد.

باید وقتی کتاب می‏خواهی، چیزی بفهمی، چیزی را حس کنی، باید چیزی را به دست آوری، باید نفعی و معنایی ببری؛ حداقل به اندازه وقتی که گذرانده ای. باید کتاب‏ها مفید و بزرگوار باشند.

**************

انشا شماره سه

معلم از ما خواست تا فکر کنیم و درباره ی کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسیم و من باید بگویم هیچ چیز بهتر از این نیست که آدم بنشیند فکر کند و درباره کتاب و کتاب خوانی انشایی بنویسد. و من هم برای این که بتوانم انشای خوبی بنویسم خیلی فکر کردم و خیلی تهقیق کردم. و طبق معمول به سراق بابایم رفتم و به او گفتم :« بابا جان! کتاب چه اهمیتی دارد؟» و بابایم بلافاصله بعد از یک مکث ۳۰ دقیقه ای توضیحاتی برایم داد و من از حرف های بابایم چیزهای زیادی فهمیدم. مثلا من فهمیدم که کتاب باعث به هم رسیدن خیلی ها شده است. مثل خشایار خاله کبری من که در دانشگاه آنقدر به سوگل یکی از همکلاسی هایش، کتاب داد و کتاب گرفت که آخرش حراست دانشگاه فهمید و آن ها را فرا خواند و در آن جا آن ها را به شایستگی ارشاد کرد و الان سوگل با ۱۳۶۳ عدد سکه ی یک میلیون و سیصد هزار تومانی زن رسمی و قانونی خشایار است.

همچنین من فهمیدم که کتاب باعث جدایی خیلی ها شده است . مثلا ساغر زن آبتین، پسر عمه شکوه یکبار خواست از خودش ابتکار در کند و کتاب دیوان شمس پسر عمه آبتین را که از همان اول با روزنامه جلد شده بود، جلدش را عوض کند. چون این کتاب یادگار دوران مجردی آبتین بود و ساغر می دانست که آبتین او را خیلی دوست دارد. ولی وختی جلد روزنامه ای را باز کرد، دید داخل جلد آن یک پیام عاشقانه نوشته شده و خیلی ناراحت شد. و بیشتر از این ناراحت شد که دید آن پیام را یکی از دوستان خودش در دوران مجردی برای آبتین نوشته بود و همین باعث شد که زندگی آن ها از هم بپاشد و الان که من دارم این انشا را برایتان می خوانم آبتین دارد هر ماه یک سکه ی یک میلیون و خورده ای به ساغر می دهد.

و درباره ی کتاب این را هم باید بگویم که کتاب نقش مهمی در زندگانی همه ما بازی می کند مخصوصا در خانه ی ما. چون کتاب تقریبا هر روز ما را از خطر مرگ نجات می دهد . چون مادرم هر روز به یکی از صفحات داخل کتاب که در آن دستور پخت یک غذای رویایی با یک دسر ماورایی وجود دارد مراجعه می کند و سعی می کند آن را برایمان بپزد. ولی بعد از ساعت ها کلنجار رفتن با «مواد لازم» وقتی ناامید می شود به صفحه ی اول کتاب برمی گردد و با درست کردن یک املت فضایی همه ی ما را خوشحال می کند و از خطر مرگ نجات مان می دهد.

و البته من از بابایم چیزهای زیادی درباره ی کتاب یاد گرفتم. من فهمیدم بابایم همیشه می داند چه کتابی می خواهد. برای همین هم همیشه حضور ذهن دارد. مثلا همین دیشب که داشتم انشا می نوشتم به من گفت: «می بینی مملی؟ اگر یک کتاب قرمز رنگ وزیری با ضخامت ۵ سانتی متر بخرم دیگه همه چی درست می شه و قسمت بالای دکورمون خیلی قشنگ می شه.» و بابایم همیشه از کتاب هایش به شایستگی محافظت می کند. و وقتی برای کتابخانه اش کتابی را می خرد، نمی گذارد کسی به آن دست بزند و حتی آن را ورق بزند و آن را در کتابخانه اش می گذارد.

و من فهمیده ام که یکی از علت هایی که باعث می شود کتاب ها تند تند گران بشوند این است که تجارت کاغذ به دست مافیاست. و البته به نظر من در کشوری که همه چیز مثل مرغ، تخم مرغ، مسکن، سکه، ارز و دلار به دست مافیاست، بهتر است کاغذ هم به دست آن ها باشد و من از این انشا نتیجه می گیرم که اگر هر ایرانی به جای دیدن «عشق ممنوعه» و «ایزل» و «حریم سلطان» کتاب می خواند، الان وضع مان بهتر بود.

**************

انشا شماره چهار

کتاب دوست خوب من و تو ، چه همدم خوبی در لحظه تنهایی و چهره آشنایی در دیار غربت همسایه مهربانی که هیچ دیواری خانه تو را از او جدا نمی کند.

مهمان ناخوانده ای است که هر گاه بخواهی دعوت تو را می پذیرد!

ظرفی است لبریز از علم و ظرافت، کاسه ای است سرشار از شادی و غم، شوخی. جدی

خوشا به حالش که می توان آن را در خورجین نهاد و با خود به همه جا برد خوشا به حالش که میتوان آن را در دامن ریخت.

آیا شنیده ای که درختی هیچگاه خشک نشود و برگهایش در پاییزی نریزد؟ و میوه ای که هیچ گاه نپوسد چه دوستی است که هر چه بخواهی به تو می دهد از زندگان و مردگان با تو سخن می گوید. اگر بر او خشمگین شوی بر تو خشم نمی گیرد و اگر بر سرش فریاد بکشی لب فرو می بندد و دم بر نمی آورد.

کتابها مثل آدمها هستند

بعضی کتابها دو لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند

بعضی از کتابها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم

بعضی از کتابها تنبل هستند و بعضی از کتابها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه می کشند

بعضی از کتابها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند و بعضی مردود می شوند و تجدید

بعضی از کتابها تقلّب می کنند و بعضی از کتابها دزدی می کنند

بعضی از کتابها به پدر و مادر خود احترام می گذارند و بعضی از آنها نمی گذارند

بعضی از کتابها هر چیز که دارند از دیگران گرفته اند و بعضی از کتابها به دیگران می بخشند

بعضی از کتابها فقیرند

بعضی از کتابها گدایی می کنند

بعضی از کتابها پر حرفند ولی حرفی برای گفتن ندارند و بعضی از کتابها، ساکت و آرامند ولی یک عالمه حرف نگفته در دل دارند

بعضی از کتابها بیمارند و بعضی از کتابها تب دارند و هزیان می گویند

بعضی از کتابها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند

بعضی از کتابها کودکانه و لوس حرف میزنند ولی بعضی از کتابها فقط غر می زنند و نصیحت می کنند

بعضی از کتابها دو قلویی چند قلو هستند و بعضی از کتابها پیش از تولید می میرند و بعضی تا ابد زنده هستند

بعضی از کتابها سیاه پوست اند و بعضی سفید پوست و بعضی زرد پوست یا سرخ پوست انند

بعضی از کتابها به رنگ پوست خود افتخار می کنند و رنگ دیگران را مسخره می کنند

بعضی از کتابها آنقدر خاکی اند و حرفهای خاکی می زنند که آدم را به یاد آفرینش از خاک می ندازند

بعضی از کتابها حرفهای بی محتوا می زنند و باید دهانشان را گل گرفت

بعضی از کتابها همانند اسم خود صادق هستند

بعضی از کتابها ترسو هستند و زیر کتابهای دیگر مخفی می شوند

بعضی از کتابها آنقدر تکون می خورند و کتابهایی که روی آنها قرار گرفته را می اندازند تا خودی نشان دهند

بعضی از کتابها مثل رنگ پوستشان سیاه بخت اند و بعضی مانند رنگ پوست بخت اند

کتابها را تنها نگذارید و آنها مثل همیشه بوسه بر دستانتان می زنند.

**************

انشا شماره پنج

کتاب مثل اقیانوس بی کرانی است که ناشناخته های بسیاری دارد و هر کس به فراخور حالش دل به ژرفای آن می سپارد و با انبانی پر باز می گردد. در این دریای عمیق معرفت، گوهرهای نابی وجود دارد که تنها تلاشگران چیره دست می توانند به آن دست یابند.

وقتی یک کتاب را باز می کنیم از صفحه اول تا آخرین صفحه، فقط کتاب با ما حرف می زند و به ما چیز یاد می دهد؛ مثلاً شعرهای قشنگ، زندگی امامان علیهم السلام ، زندگی آدم های بزرگ و موفق، مسائل علمی؛ مثل جغرافیا، ستاره شناسی و خیلی چیزهای دیگر. خواندن این همه چیزهای جورواجور باعث می شود که ما از خیلی از چیزهایی که نمی دانیم با خبر شویم. در نتیجه توی زندگی کمتر اشتباه می کنیم و زندگی بهتری خواهیم داشت.

جهان صنعتی امروز مدیون دانشمندان زیادی بوده، در اثر مطالعه و کتابخوانی اختراعات و اکتشافات فراوانی بوجود آمده که نقش بسیار مؤثری را در زندگی بشر ایفا کرده است. چه بسا در اثر کتابخوانی پیشرفتهایی حاصل گردیده که جان انسانها را نجات داده یا دشواریهای زندگی را بر آنها سهل کرده است

کتاب برای اینکه ما را دوست داشته باشد، سه تا شرط تعیین کرده است: اول اینکه همیشه آن را بخوانیم؛ دوم اینکه به چیزهای خوبی که یاد می گیریم عمل بکنیم؛ و سوم اینکه از کتاب، خوب مواظبت کنیم و آن را کثیف و پاره نکنیم. اگر این سه شرط را رعایت کنیم کتاب هم ما را دوست دارد.

*************

انشا ساده درباره کتاب برای کلاس چهارم و پنجم

ما با کتاب خواندن به دنیاهای دیگری سفر می کنیم، به سرزمین های رنگارنگ و زیبا. گاهی برای فهمیدن مطلبی باید ۵۰ سال عمر خود را بگذاریم در حالی که می توانیم با کتاب این راه ۵۰ ساله را در طول یک شب طی کنیم و آن مطلب را درک کنیم.

ما با خواندن کتاب به علم و دانش درباره هر موضوعی که دوست داشته باشیم می رسیم.

من چند شب قبل در تلویزیون برنامه ای می دیدم که در آن آقایی که به مناطق دور افتاده و محروم کمک می کرد یکی از کارهای خوبش این بود که کتاب تهیه کرده و به آن روستاهای دور افتاده و فقیر می برد.

او می گفت بچه های این مناطق به خاطر نداشتن مدرسه و یا جاده ای که روستای آن ها را به روستای دیگر که مدرسه دارد برساند از نعمت درس خواندن محروم شده اند و من برای آن ها کتاب تهیه می کنم تا با خواندن آن پنجره های جدیدی به ذهن آن ها باز شود.

او می گفت خواندن کتاب، مثل خوردن آب برای ما ضروری است. بچه ها با خواندن کتاب می فهمند که دنیا خیلی بزرگ تر از شرایطی است که آن ها در حال حاضر در آن زندگی می کنند و این که می توانند دنیا را تغییر دهند.

این انسان خوب با گسترش فرهنگ کتابخوانی دل های خشک این بچه ها را آبیاری می کند و همه تلاشش این است که جوانه های علم در وجود بچه ها رشد کند.

او همچنین می گفت پدر و مادرها باید برای بچه ها قصه بخوانند چون قصه روحیه بچه ها را شاداب و پرانرژی می کند تا غرق مشکلات نشده و برای فردایی روشن تر و زیباتر امیدوار باشند.

**************

انشا درباره کتاب دوست خوب

کتاب دوست ماست …. از کودکی و از همان زمان که قلم به دست گرفتم این جمله بارها در ذهنم تکرار شده که کتاب یار مهربان و رفیق شفیق ماست. شاید آن روزها چندان فکرم را درگیر معنای آن نمی کردم اما امروز بعد از گذشت چندین سال به عمق این جمله ساده پی می برم …

بله! کتاب داناتر از هر دوستی است و هیچگاه از بذل و بخشش آن چه می داند دریغ نمی کند.

در بیان اهمیت کتاب و مطالعه همین بس که خداوند متعال نیز درس های زندگی و رازهای کائنات را در قالب کتابی به نام قرآن برای ما فرستاده و در آن به قلم قسم یاد کرده که یک منظور آن می تواند بیان نقش مهم خواندن و مطالعه و اندیشیدن در خوانده ها باشد.

با خواندن هر کتاب دریچه ای جدید به دنیای دیگر به سوی ما باز می شود و ما می توانیم بال های نامرئی خود را گشوده و در وسعتی بی حد و مرز در سرزمین کتاب به پرواز درآییم و به هر گوشه آن نگاهی بیندازیم.

اگرچه در دنیای کتاب ها نیز هر کتابی ارزش خواندن ندارد اما من معتقدم در بسیاری از کتاب ها حتی کوچک ترین و ساده ترین آن ها می توان نکته ای برای خوب زندگی کردن پیدا کرد، اگر خواننده کتاب ولع و اشتیاق دانستن داشته باشد هر کتاب برایش پیام آور مطلبی نو خواهد بود.

کتاب های خوب، راه خوب زندگی کردن را به ما نشان می دهند و کتاب هایی که با باورهای ما تناقض دارند ما را به چالش می کشند تا خود را پالایش کنیم، تا بدانیم کجای مسیر زندگی ایستاده ایم و آیا واقعا باورهای ما نیاز به بازنگری دارند یا خیر.

در یک کلام کتاب می تواند تجربه های هزاران ساله هزاران دانشمند، محقق، فیلسوف و مشاهیر بزرگ دنیا را به ما منتقل کند اما نکته مهم آن است که هنگام مطالعه باید تمام عزم خود را جزم کنیم تا با ذهنی بی تعصب اما تفکر و تعمق در آن چه کتاب به زبان آورده بتوانیم از این یار مهربان و دانا کمال بهره را ببریم.

****************

یکی از تفریحات سالم هر آدمی کتاب است. با کتاب خواندن می توانیم با دنیای اطرافمان بیشتر آشنا شویم و روز به روز بر علم و دانشمان بیفزائیم. من بسیار شنیده ام که می گویند ” کتاب بهترین دوست انسان است ” آری راست می گویند چرا که کتاب دوستی است که از تنهایی ها نجاتت می دهد، عاقل ترت می کند و سرانجام تو نیز دوست خوب و فهمیده ی او خواهی شد.

آدم ها با هر کسی که دوست شوند رنگ و بوی او را به خود خواهند گرفت چه بسا دوستی با کتاب که انسان را هوشمند تر می کند. البته خواندن هر کتابی هم مفید نیست کتابی مفید است که با هر لحظه خواندن آن از جهل به دور شویم و عاقلانه رفتار کنیم نه کتابی که مدت ها وقت گرانبهایمان را برایش صرف کنیم و در نهایت به هیچ نکته ی مفیدی نرسیم. من بیشتر اوقات فراغتم را صرف خواندن کتاب های مفید می کنم چرا که میدانم با خواندن کتاب مسیر رسیدن به موفقیت را برای خودم هموارتر خواهم کرد.

کتاب ها مثل آدم ها هستند:

▪ بعضی کتاب ها دو لباس می پوشند و بعضی لباس های عجیب و غریب و رنگارنگ دارند.

▪ بعضی از کتاب ها برای ما قصه می گویند تا بخوابیم و بعضی قصه می گویند تا بیدار شویم.

▪ بعضی از کتاب ها تنبل هستند و بعضی از کتاب ها زیاد می خوابند و همیشه خمیازه می کشند.

▪ بعضی از کتاب ها شاگرد اول می شوند و جایزه می گیرند و بعضی مردود می شوند و تجدید.

▪ بعضی از کتاب ها تقلّب می کنند و بعضی از کتاب ها دزدی می کنند.

▪ بعضی از کتاب ها به پدر و مادر خود احترام می گذارند و بعضی از آنها نمی گذارند.

▪ بعضی از کتاب ها هر چیز که دارند از دیگران گرفته اند و بعضی از کتاب ها به دیگران می بخشند.

▪ بعضی از کتاب ها فقیرند.

▪ بعضی از کتاب ها گدایی می کنند.

▪ بعضی از کتاب ها پر حرفند ولی حرفی برای گفتن ندارند و بعضی از کتاب ها، ساکت و آرامند ولی یک عالمه حرف نگفته در دل دارند.

▪ بعضی از کتاب ها بیمارند و بعضی از کتاب ها تب دارند و هزیان می گویند.

▪ بعضی از کتاب ها را باید به بیمارستان برد تا معالجه شوند.

▪ بعضی از کتاب ها کودکانه و لوس حرف میزنند ولی بعضی از کتاب ها فقط غر می زنند و نصیحت می کنند.

▪ بعضی از کتاب ها دو قلویی چند قلو هستند و بعضی از کتاب ها پیش از تولید می میرند و بعضی تا ابد زنده هستند.

▪ بعضی از کتاب ها سیاه پوست اند و بعضی سفید پوست و بعضی زرد پوست یا سرخ پوست اند.

▪ بعضی از کتاب ها به رنگ پوست خود افتخار می کنند و رنگ دیگران را مسخره می کنند.

▪ بعضی از کتاب ها آنقدر خاکی اند و حرف های خاکی می زنند که آدم را به یاد آفرینش از خاک می ندازند.

▪ بعضی از کتاب ها حرف های بی محتوا می زنند و باید دهانشان را گل گرفت.

▪ بعضی از کتاب ها همانند اسم خود صادق هستند.

▪ بعضی از کتاب ها ترسو هستند و زیر کتاب های دیگر مخفی می شوند.

▪ بعضی از کتاب ها آنقدر تکان می خورند و کتاب هایی که روی آنها قرار گرفته را می اندازند تا خودی نشان دهند.

▪ بعضی از کتاب ها مثل رنگ پوستشان سیاه بخت اند و بعضی مانند رنگ پوست سفید بخت اند.

▪ کتاب ها را تنها نگذارید و آنها مثل همیشه بوسه بر دستانتان می زنند.

شعر درباره کتاب

من یار مهربانم
دانا و خوش بیانم

گویم سخن فراوان
با آنکه بی زبانم

پَنَدت دهم فراوان
من یار پند دانم

من دوستی هنرمند
با سود و بی زیانم

از من مباش غافل
من یار مهربانم

⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡

یک روز در اتاقم

تنها نشسته بودم

بی حال و کم حوصله ،

غمگین و خسته بودم

برادرم به من داد ،

چند کتاب قصه

گفت بخوان ای خواهر

دوری بکن ز غصه

من آن کتاب ها را

خوشحال و شاد خواندم

با قصه غصه ها را

از قلب خویش راندم

شد باز در به رویم ،

درهای روشنایی

می یافتم از آن پس

رفیق آشنایی

⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡

کتاب عشق بر طاق بلند است         ورای دست هر کوته پسند است

فرو گیر این کتاب از گوشه طاق       که نگشودش کس و فرسودش اوراق

ورق نوساز این دیرین رقم را                    ولی نازک تراشی ده قلم را

اگر حرفت نزاکت بار باید                         قلم را نازکی بسیار باید

چو مطرب نازکی خواهد در آهنگ            زند مضراب نازک بر رگ چنگ

قلم بردار و نوک خامه کن تیز           به شیرین نغمه‌های رغبت آمیز

نوای عشق را کن پرده‌ای ساز         که در طاق سپهرش پیچد آواز

فلک هنگامه کن حرف وفا را                 برآر از چنگ ناهید این نوا را

حدیث عشق گو کز جمله آن به           ز هر جا قصه آن داستان به

محبت‌نامه‌ای از خود برون آر              تو خود دانی نمی‌گویم که چون آر

وحشی بافقی

⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡⟡

در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است            سر منزل و مقصود گهربار کتاب است

تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام              تصویر رخش در خور گفتار کتاب است

رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت              بنویس که این دفتر پر بار کتاب است

در عرش قلم قامت خود تا که بیاراست       بر سجده سر آورد که دلدار کتاب است

هر نکته که بر چهره آثار نشسته               در سینه لوح همدم و معیار کتاب است

اعجاز حقیقت بطریقت دو رقم زد                 اول به قلم بعد به رخسار کتاب است

در حرکت هر ذره چه در عرش و چه در فرش             منقوش سخن سینه پر کار کتاب است

هر نکته بداند و هر آن نغمه براند                 در عالم هستی سر و سردار کتاب است

هر کس بشناسد سخن خالق سبحان            آن نور که نازل شده بسیار کتاب است

خالق نشناخت دیده آدم مگر آن دم             کو جانب دل شد که جهان دار کتاب است

ای دانش عالم همه در سینه تو ضبط              دانند همگان شهد گهربار کتاب است

هر دیده بینا دل روشن چو ترا دید                فهمید که سرچشمه اسرار کتاب است

هر کس به تو آویخت دل و دیده و جان را            آراست قدش این همه انوار کتاب است

از دانش روی تو فروزان دل انسان          مسکین‌ به غنا‌ می‌رسد تا یار کتاب است

**************************

کتاب مثل اقیانوس بی کرانی است که ناشناخته های بسیاری دارد و هر کس به فراخور حالش دل به ژرفای آن می سپارد و با انبانی پر باز می گردد.

در این دریای عمیق معرفت، گوهرهای نابی وجود دارد که تنها تلاشگران چیره دست می توانند به آن دست یابند.

وقتی یک کتاب را باز می کنیم از صفحه اول تا آخرین صفحه، فقط کتاب با ما حرف می زند و به ما چیز یاد می دهد؛ مثلاً شعرهای قشنگ، زندگی امامان علیهم السلام ، زندگی آدم های بزرگ و موفق، مسائل علمی؛ مثل جغرافیا، ستاره شناسی و خیلی چیزهای دیگر. خواندن این همه چیزهای جورواجور باعث می شود که ما از خیلی از چیزهایی که نمی دانیم با خبر شویم.

در نتیجه توی زندگی کمتر اشتباه می کنیم و زندگی بهتری خواهیم داشت.

جهان صنعتی امروز مدیون دانشمندان زیادی بوده، در اثر مطالعه و کتابخوانی اختراعات و اکتشافات فراوانی بوجود آمده

که نقش بسیار مؤثری را در زندگی بشر ایفا کرده است.

چه بسا در اثر کتابخوانی پیشرفتهایی حاصل گردیده که جان انسانها را نجات داده یا دشواریهای زندگی را بر آنها سهل کرده است

کتاب برای اینکه ما را دوست داشته باشد، سه تا شرط تعیین کرده است:

  • اول اینکه همیشه آن را بخوانیم؛
  • دوم اینکه به چیزهای خوبی که یاد می گیریم عمل بکنیم؛
  • و سوم اینکه از کتاب، خوب مواظبت کنیم و آن را کثیف و پاره نکنیم.

اگر این سه شرط را رعایت کنیم کتاب هم ما را دوست دارد.

**************