انشا درباره مرگ

انشا درباره مرگ

/ انشا درباره مرگ /

*****************

« قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر، شما را می راند. سبکبار شوید تا برسید. همانا آنان که رفتند در انتظار رسیدن شمایند.» هر روز انسان هایی را می بینیم که بار سفر بسته و به سرای جاویدان سفر می کنند،کوچ کنندگان به سرای باقی چند دسته اند؛ گروه اول مرگ را «فنای مطلق» و نیستی همه چیز، دانسته و از آن وحشت دارند. علت ترس و وحشت این گروه، این است که پس از مرگ، زندگی وجود نخواهد داشت. گروه دوم با اینکه به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند و نیک می دانند که مرگ به معنی فنا و نیستی مطلق نیست، اما به خاطر آنکه پرونده اعمال خود را سیاه و تاریک می بینند و به خاطر عشق به زندگی، از چگونگی مرگ و رویدادهای پس از آن، سختی جان دادن و شکنجه های طاقت فرسا و مجازات دردناک بعد از مرگ، از مردن وحشت دارند. گروه سومی نیز هستند که با آغوش باز به استقبال مرگ می شتابند و از مرگ وحشتی به خود راه نمی دهند چرا که مرگ را پایان هستی نمی دانند و به سرای جاویدان ایمان دارند و مرگ را همچون تولدی دیگر می دانند که با عبور از گذرگاه دنیا به سرای آخرت گام خواهند گذاشت.

امام علی (ع) نیز از جمله معدودی افرادی است که از شکوه جهان آخرت آگاه است، نه تنها از مرگ نمی هراسد، بلکه به آن می اندیشد و بی صبرانه انتظارش را می کشد (فزت و رب الکعبه؛ به پروردگار کعبه که رستگار شدم).

در این نوشتار سعی داریم، سیمای «مرگ» را در کلام حضرت علی (ع) به نظاره بنشینیم تا به سئوالاتی که همواره در مورد «مرگ» و زندگی پس از مرگ مطرح می شود، پاسخ گوییم تا راه چگونه «زندگی کردن» را بیاموزیم و خود را برای کوچ به سرای باقی آماده سازیم.

***************

بیشتر انسان ها از سختی های لحظه مرگ، وحشت دارند و هنگامی که از مجازات و سختی های مرگ سخنی به میان می آید، ترس و وحشت تمام وجودشان را فرا می گیرد. حضرت علی (ع) در خطبه ای به سختی های لحظه مرگ اشاره کرده، می فرمایند:

« یکی می گفت تا لحظه مرگ بیمار است، دیگری در آرزوی شفا یافتن بود و سومی خاندانش را به شکیبایی در مرگش دعوت می کرد، و گذشتگان را به یاد می آورد، در آن حال که در آستانه مرگ و ترک دنیا و جدایی با دوستان بود، ناگهان اندوهی سخت به او روی آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکی گرایید.

چه مطالب مهمی را می بایست بگوید که زبانش از گفتن آنها بازماند، چه سخنان دردناکی را از شخص بزرگی که احترامش را نگه می داشت، یا فرد خردسالی که به او ترحم می کرد، می شنید و خود را به کری می زد. همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیز و وصف ناشدنی است و برتر از آن است که عقل های اهل دنیا آن را درک کند.»

چنان که از کلام امام علی (ع) بر می آید، مرگ اسراری دارد که عقل بشری نمی تواند آن را درک کند، اما علت چیست؟

حضرت علی (ع) در خطبه ای، «راز مرگ» را علمی پنهان می داند که خواست خداوند بر آن قرار گرفته است، تا این علم پنهان بماند؛

« ای مردم! هر کس از مرگ بگریزد، به هنگام فرار آن را خواهد دید، آجل سرآمد زندگی، و فرار از مرگ رسیدن به آن است، چه روزگارانی که در پی گشودن راز نهفته اش بودم، اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هیهات! که این، علمی پنهان است.»

***************

انشا مقایسه مرگ و زندگی ساده

مقدمه: مرگ و زندگی در نگاه اول به نظر دو مفهوم متضاد به نظر می‌رسند. در این انشا قصد داریم به تفاوت‌های این دو بپردازیم.
بدنه اصلی: مرگ و زندگی به دنبال یکدیگر می‌آیند و ممکن است در یک لحظه زندگی جای خود را به دیگری بدهد و اگر طبیعی باشند، اراده انسان در وقوع آنها تأثیرگذار نیست.
زندگی و مرگ دو جزء جدایی‌ناپذیر از هر موجود زنده هستند. موجودات وقتی که نفس می‌کشند و جان در بدنشان دارند، باید زندگی کنند. وقتی هم که عوامل حیاتی مثل هوا و غذا به آنها نرسید یا بر اثر عمر زیاد و پیر شدن جان از بدنشان خارج شد، مرگ به سراغشان می‌آید.
وقتی زندگی آغاز می‌شود و یک نفر پا به این دنیا می‌گذارد باعث خوشحالی اطرافیانش می‌شود. آمدن مرگ غم و ناراحتی به دنبال دارد و اطرافیان را غصه‌دار و ماتم‌زده می‌کند. اما پس از مدتی هر دو فراموش می‌شوند، پس هیچ‌کدام ماندگار نیستند اما زندگی ارزش توجه بیشتری را دارد.
زندگی فرصت‌های زودگذر ارزشمند در اختیار انسان قرار می‌دهد تا آن را بسازد و به کیفیت زندگی کمک کند و اگر فرصت‌های زندگی را هدر بدهد، در لحظه مرگ پشیمان خواهد بود.
بعضی‌ها دوست دارند که مرگ هرگز به سراغ آنها نیاید اما باید بپذیرند که از آغاز هستی این چنین بوده است و انسان‌ها قادر به تغییر این مسئله نیستند؛ هرچند محققان و دانشمندان درباره حذف مرگ تحقیق و آزمایش می‌کنند، هنوز به نتیجه‌ای نرسیده‌اند. پس تنها می‌توان از زندگی لذت بُرد.
نتیجه گیری: کنار هم قرار گرفتن واژه های مرگ و زندگی یادآور این است که زندگی همیشه پایدار نیست و مرگ و نیستی روزی به سراغ انسان می‌آید، پس باید با غنیمت شمردن زندگی و بُردن استفاده بی‌نهایت از لحظات زندگی برای انجام دادن کارهای خوب، کاری کند که در لحظه مرگ آرامش داشته باشد.
**************
انشا مقایسه مرگ و زندگی ادبی

 

زندگی و مرگ را با همه تفاوت‌هایشان باید در بوته آزمایش نگریست و هرکدام را صمیمانه دوست داشت.
هر انسانی که هم اکنون در حال زندگی کردن است مبدأیی داشته است. اولین روز زندگی انسان همان روزیست که خداوند از روح خویش بر پیکره او می‌دمد و وی را به دنیایی می‌فرستد که برایش ناشناخته است و این آغاز زندگی اوست.
زندگی مختص انسان نیست بلکه هر موجود زنده‌ای که پا در دنیا بگذارد می‌گویند زندگی می‌کند. در ادامه چند نمونه زندگی و مرگ را مثال می‌زنم.
یک زندگی زیبا که تاکنون دیده‌ام زندگی زیبا و البته کوتاه گل سرخی بود که مدت‌ها منتظر شکفتنش بودم تا از زیبایی‌اش لذت ببرم و با بوییدنش آرام گیرم اما حیف که مرگ، خیلی زود به سراغش آمد و او پژمُرده شد و مُرد.
زندگی دیگری که آغاز آن را دیدم، زندگی بچه گربه‌ای بود که مادرش با سر و صدای زیادی که ناشی از درد کشیدن بسیار موقع زایمان بود، او را به دنیا آورد. آن بچه گربه را بارها دیدم که همراه مادرش در زباله‌ها می‌گردد تا برای زندگی‌اش به دنبال غذا بگردد. چند روز پیش گربه‌ای را دیدم که مرگ به سراغش آمده بود، در کنار جدول خیابان افتاده بود و مگس‌ها دورش جمع شده بودند.
برترین تمام زندگی‌ها و البته مرگ‌های دنیا متعلق به اشرف مخلوقات یعنی انسان است. یک زندگی که با آغازش بار مسئولیتی سنگین را بر دوش شخص می‌نهد و او باید خود را آماده هر اتفاقی در زندگی کند تا سرانجام به درجه والا رسیده و در هنگام فرا رسیدن مرگ، بار امانت را سالم به مقصد رساند.
آری، آغاز زندگی‌ها زیباست و زندگی هر موجود در جای خودش ارزش دارد اما ادامه هر زندگی با زندگی موجود دیگر نتایج یکسان ندارد و مرگ به یک‌گونه سراغ آنها نمی‌آید.
اینکه بهترین زندگی و محترمانه‌ترین نوع مرگ متعلق به انسان است، باید انسان را تا پایان راه زندگی پرتلاش و پرانگیزه نگه دارد.
***************

انشا مقایسه مرگ و زندگی به روش سنجش

مرگ و زندگی هردو دست خدا هستند چون خداوند هر دو این‌ها را به آدمی داده است.
سخنان و ضرب‌المثل‌های زیادی درباره مرگ و زندگی وجود دارد. اینکه بعضی‌ها زنده هستند اما زندگی نمی‌کنند و زندگی‌شان از مرگ هم بدتر است و اینکه مرگ به سراغ همه می‌آید پس در سپری کردن زندگی دقت کنید.
هیچ‌کس از زندگی کردن نمی‌ترسد اما بسیاری از مرگ می‌ترسند؛ در حالی‌که باید برعکس باشد. زندگی کردن چالش برای ساختن است و اگر فردی سرسری هدرش بدهد، حضورش در این دنیا بی‌فایده بوده است اما مرگ خودش به سراغ انسان‌ها می‌آید و لازم نیست برای بدست آوردنش و عواقبش کاری کنند. پس هچ دلیلی برای ترس نباید وجود داشته باشد و اصلاً مهم نباشد چه کسی کِی و چگونه می‌میرد.
زندگی باید هدف داشته باشد و هدف داشتن در زندگی اهمیت ویژه‌ای دارد اما کسی نمی‌پرسد که هدف فلانی از مرگ و مُردنش چیست.
زندگی کردن پیچیده است و شناخت کامل آن ساده نیست اما چون آن را تجربه کرده‌ایم، مثل یک راز نیست ولی مرگ یک راز است چون کسی بعد از مرگ برنگشته تا آن را برایمان توصیف کند.
زندگی عرصه پیشرفت و ترقی است و باید برای آن تلاش کرد اما مرگ پایانی برای همه پیشرفت‌هاست، مثل سوت پایان مسابقه که بعد از آن مقوله‌ای به نام تلاش وجود ندارد، هرچه تا قبل از مرگ کرده‌ای، ثبت می‌شود.