انشا درباره فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است
انشای اول ( داستان)
در یک جنگل بزرگ حیوانات زیادی کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می کردند. بین این حیوانات روباه تازه واردی بود که در کار همه سرک می کشید و فضولی می کرد.
مدتی گذشت و حیوانات کم کم از این کار روباه ناراحت شدند چون روباه برای خود شیرینی رازهای هر کدام از آن ها را پیش دیگری می گفت و باعث آرازشان می شد.
یک روز صبر حیوانات تمام شد و آن ها برای شکایت پیش سلطان جنگل که شیر بود رفتند. در آن روز هر کدام از حیوانات اتفاقات و مشکلاتی که روباه برایشان پیش آورده بود را برای شیر تعریف کردند.
شیر به حرف های همه گوش کرد و در پایان گفت: باید کاری کنیم تا روباه پی به اشتباه خود ببرد و رفتار خود را عوض کند. حیوانات در آن روز نقشه ای برای روباه کشیدند.
روز بعد یکی از فیل ها به طرف کلبه ای که در وسط جنگل قرار داشت رفت و کوزه ای را از جلوی در آن خانه برداشت با خود آورد. او در مسیر طوری وانمود می کرد که انگار کار مهمی را انجام می دهد که نمی خواهد دیگران از آن با خبر شوند.
روباه فضول که تمام راه به تعقیب فیل می پرداخت با این رفتار فیل فضولی اش بیش تر گل کرد.
فیل پس از پیمودن مسافتی به درخت بزرگی رسید. او زیر درخت چاله ای کند و بعد کوزه را درون چاله مخفی کرد و بعد روی چاله را با خاک پوشاند و از آن جا دور شد.
حالا روباه فضول مانده بود و کوزه مخفی شده، او کم کم نزدیک چاله شد و آن جا را دوباره کند و کوزه را در آورد، سپس برای این که ببیند درون کوزه چه چیزی وجود دارد دستش را درون کوزه انداخت اما چیزی نبود.. با خود فکر کرد؛ امکان نداره چیزی نباشه چون رفتار فیل خیلی مشکوک بود.
روباه این بار سرش را به داخل کوزه برد تا درون آن را ببینید … و شد آنچه نباشد می شد… سر روباه درون کوزه گیر کرد و او هر چه تلاش کرد نتوانست سرش را از دورن کوزه خارج کند.
روباه در حالی که این طرف و آن طرف می دوید داد می زد و کمک می خواست اما کسی نبود که به او کمک کند و او در جهنم اعمال خویش گیر کرده بود.
برداشت: فضولی رفتار نا پسند است و شخص فضول به بدترین شکل مجازات خواهد شد.
انشای دوم (داستان طنز)
مسافری بود که از مسیری می گذشت، او راه زیادی را پیموده بود و بسیار خسته بود. درخت گردویی دید که سایه ی خوبی دارد، تصمیم گرفت زیر سایه ی درخت گردو بنشیند و کمی استراحت کند.
در نزدیکی درخت گردو مزرعه ای بود که صاحب مزرعه در آن کدو تنبل کاشته بود و کدوها سبز شده بودند.
مسافر زیر سایه ی درخت نشست و در همین موقع چشمش به کدو تنبل ها افتاد و با خود گفت: خدایا کارهایت چقدر عجیب و غریب است! کدوی به این بزرگی را روی بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به این کوچکی را روی درخت به این بزرگی!
همین که این حرف را زد گردویی از شاخه جدا شد و روی سرش افتاد.
مسافر بلند شد و رو به آسمان کرد و گفت: خدایا منو ببخش! نباید تو کارت دخالت می کردم…. چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل رشد کرده بود الان چه بلایی به سر من اومده بود، و این بود نتیجه ی فضولی مسافر که در کار خداوند دخالت کرده بود.
انسان فضول خودش متوجه رفتارش نیست اما این خصلت برای دیگران بسیار آزار دهنده است. افراد کمی بعد از شناخت این ویژگی در یک فرد حاضر به دوستی با او هستند.
شخص فضول با این رفتار همه ی دوستانش را از خود می راند و در پایان تنها خواهد ماند، حتی ممکن است در راه فضولی بلاهایی هم سر خودش بیاورد.
به یاد داشته باشیم که نباید فضولی کنیم و اگر کسی هم خواست در کار ما فضولی کند به او بفهمانیم که این کار درست نیست.
برداشت: نباید در کاری که به ما مربوط نیست سرک بکشیم.
انشای سوم – مناسب کلاس نهم
“فضول رو بردند جهنم ” هشداری است برای اشخاص فضول، هشداری که به آن ها یاد آور می شود جایگاه شخص فضول جهنم است و فضولی یکی از بدترین ویژگی های یک فرد می تواند باشد.
شخص فضول هیچ زمانی آرام و قرار ندارد زیرا همیشه در فکر این است که از مسئله ای بی خبر مانده است، او با این تفکر هم خود را آزار می دهد و هم رفتارش باعث آزار اطرافیان خواهد شد.
برخی نام دیگری برای فضولی انتخاب می کنند که آن را موجه جلوه بدهند اما آراستن نام این خصلت چیزی از بدی هایش نخواهد کاست. آن ها نام کنجکاوی را انتخاب می کنند اما باید متذکر شد که مرز باریکی بین کنجکاوی و فضول وجود دارد.
شخص کنجکاو در مواردی که نباید هیچ دخالتی نمی کند، به خصوص در امور شخصی دیگران اما فرد فضولی به هر جا سرک می کشد و اصطلاحا خود را نخود هر آشی می کند تا از همه چیز سر درآورد و در آن دخالت کند.
شخص فضول با رفتار ناپسندش باعث بر هم زدن آرامش و روابط افراد با یکدیگر می شود او در هر کاری نظر داده و خود را با تجربه و آگاه می داند. عاقبت فضولی شخص فضول بی ارزش شدنش در چشم همگان است.
فضول به کارهای دیگران بیش از کارهای خودش رسیدگی می کند، به همین علت کارهای او اغلب نیمه تمام است.
با شخص فضول کنار نیایم، با این کار ما هم در گناه او شریک خواهیم شد، در مقابل او رفتاری داشته باشیم که او را متوجه اشتباهش کنیم. البته این افراد به سختی این خصلت را کنار می گذارند و یا حتی قبول خواهند کرد که دارای این ویژگی نا پسند هستند.
برداشت: شخص فضول یک لحظه آسوده نخواهد بود و آرامش خود و دیگران را قربانی این خصلت خواهد کرد.
**************
مفهوم ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است
بازآفرینی مثل نویسی صفحه ۸۴ مهارت های نوشتاری نهم
در این مطلب از سایت برای شما معنی و مفهوم و همچنین انشای زیبایی درباره ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است را آماده کردیم و آن را باز آفرینی میکنیم
معنی ضرب المثل فضول را بردن جهنم گفت هیزمش تره:
فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره یعنی چه?
بسیار ایراد گیر و اعتراض کننده
یعنی انسان فضول در هر کاری دخالت میکند و خود را نخود هر آشی میکند
کسی که بی توجه به زمان و مکان در هر کاری دخالت میکند
فضول به کسی گفته میشود که در هر کاری خود را دخالت میدهد اظهار نظر میکند و دوست دارد از کار همه سر در بیاورد.در این مثل گفته شده که اخلاق آدم فضول طوریست که اگر به خاطر این عادتش به جهنم برده شود آنجا هم دست از این اخلاق زشتش بر نمیدارد
چون خصلت و ذات انسان فضول اصلاح پذیر نمیباشد با اغراق می گویند حتی در جهنم زمانی که در حال سوختن است نیز دست از وراجی و بیهوده گویی بر نمیدارد
انشا ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است
باز آفرینی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره:
یه روز گاوه پاش می شکنه دیگه نمی تونه بلند شه کشاورز دامپزشک میاره. دامپزشک می گه اگه تا ۳ روز گاو نتونه رو پاش بایسته باید گاو رو بکشید
گوسفند اینو می شنوه و میره پیش گاوه میگه بلند شو بلند شو اما گاو هیچ حرکتی نمی کنه
روز دوم باز دوباره گوسفند بدو بدو میره پیش گاو میگه بلند شو بلند شو رو پات بایست باز گاو هر کاری می کنه نمی تونه بایسته رو پاش….
روز سوم دوباره گوسفند می ره میگه سعی کن پاشی و گرنه امروز تموم بشه نتونی روی پاهات وایسی میکشنت.
گاو با هزار تا زور پا میشه..
صبح روز بعد کشاورز میره در طویله و می بینه گاو رو پاش وایساده از خوشحالی بر می گرده می گه گاو رو پاش وایساده جشن می گیریم… گوسفند رو بکشید
نتیجه اخلاقی:
خودتو نخود هر آشی نکن
**************
بازآفرینی مثل فضول را بردن جهنم گفت هیزمش تره
ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است برای افراد فضولی که به همه ی کارها رسیدگی میکنند و در کار دیگران سرک میکشند است! برخی از این افراد حتی برایشان مهم نیست که ممکن است اینکارشان به ضرر خودشان باشد و این دقیقا همانند این ضرب المثل است. در ادامه مطلب انشا های مختلفی راجب این موضوع قرار داده ایم.
انشا درباره فضول را بردند جهنم
مقدمه : همه ما حداقل یک بار شنیده ایم که می گویند فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است!
اما شاید معنی و مفهوم ان را جز اینکه در مورد افراد فضول است نفهمیده باشیم و به خوبی در نیافته باشیم.
بدنه : اما این ضرب المثل در مورد ادم های فضولی که خود را کنجکاو میدانند، گفته میشود.
با توجه به ایتکه ذات افردا فضول اصلاح نمیشود،این ضرب المثل یعنی فضول نمیتواند ذات و اخلاق خود را عوض کند و این ضرب المثل کهن و دیرینه با اغراق و مبالغه بیان میکند که در جهنم نیز که در اتش جهنم می سوزند دست از فضولی کزدم بر نمی دارند و بیهوده میگویند.
نتیجه گیری : با بکار گیری این ضرب المثل میتوانیم فضولی ادمهای اطراف را به انها یاداوری کنیم. و این بار با دانستن در مورد مفهوم و معنای ان، ان را ب کار ببریم. و در مورد مسائل مربوط ان را استفاده کنیم و در مسائل بی ربط نگوییم.
انشا فضول را بردند جهنم برای نگارش نهم
مقدمه : با نگاهی به داستان های تاریخی در می یابیم که چه اتفاقت و کابوس هایی که صورت گرفت و ریشه اش در یک فضولی بود.
متاسفانه یکی از اخلاقیات تلخ برخی انسان ها فضولی کردن است.
فضول فضو است و راه چاره ای هم نیست.
بدنه : نمی دانم یک تکه گوشت صد گرمی چقدر قدرت دارد. غیبت دروغ فضولی!
اخر 100 گرم هم وزن ندارد این زبان!
با فضولی چه خنده هایی که اشک شد و چه آسانی هایی که سخت شد و چه پاکی ها که خدشه دار شد و چه خانواده هایی که از هم دور شدند.
چه بسا فضولی که به زندگی خودش هم آسیب رساند اما توبه نکرد که نکرد.
حتی وقتی از دنیا رفت و قیامت برپا شد و به علت فضولی کردن هایش او را راهی جهنم کردند بازهم دست از کار زشت خود نکشید و گفت هیزم ها چرا تر هستند؟
نتیجه : چه زیبا بود اگرز یاد می گرفتیم سرمان به زندگی خودمان گرم باشد.
در دنیای امروز آنقدر هرکس مشکلات خود را دارد که اگر آنها را حل بکند باید نامش را در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنند اما نمیدانم چطور برخی ها انقدر زمان صرف فضولی کردن در زندگی بقیه می کنند. شاید یک شبانه روز آنها 48 ساعت که 24 ساعتش را صرف فضولی کردن می کنند. شما چه فکر می کنید؟
داستان درباره ی فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تره
مقدمه : در فرهنگ ما دونوع فضول وجود دارد یکی از انواع آن بدین گونه است که حرف های کس دیگر را به کس دیگر منتقل میکند و در اصطلاح به این افراد خبرچین هم میگویند. نوع دیگر کسی است که در کارهایی که به او ارتباطی ندارد دخالت کرده و در اصطلاح فضولی میکند موضوع ضرب المثل به نوع دوم بر میگردد که در همه کارها خود را دخالت میدهد . این افراد دچارنوعی بیماری هستند که درآن خودرا دانشمند و استاد در همه زمینه های موجود در روی کره زمین از بدو خلقت تا کنون میدانند فقط کافی است در کنار آنها از موضوعی صحبت کرد.
بند بدنه : آنان به راستی گوش های تیزی دارند که حدود هشت برابر انسان های عادی شنواترند و چشم های قوی هم دارند که یک کمی از عقاب تیز بین تر است. بدین گونه که اگر در فاصله چندمتری از آنها در مورد موضوعی صحبت کنیم آنها به راحتی میشنوند و چون حس انسان دوستی زیادی هم دارند نمیتوانند خودرا دخالت ندهندو چون قطعا در آن موضوع مثل علوم دیگر استادند حتما نظری راجع به آن دارند در شعاع 50 متری آنها هر اتفاقی بیفتد از چشم آنها دور نمانده و همچون برق خود را به آنجا رسانده و کار خود را رها میکنند و نظر کارشناسی خود را میدهند. این عادت خوب تا پس از مرگ هم همراه آنهاست به طوری که در شب اول قبر در امور نکیر و منکر نیز دخالت کرده و حتی نسبت به اسم آن دو هم نظر میدهند و این کار همچنان ادامه دارد تا جایی که وقتی حضرت اسرافیل در سور بدمد و قیامت برپاشود و آنها را تا اول حیاط جهنم ببرند که بسوزانند به علت استادی در علم آتش و هیزم پیش از اینکه آتش روشن شود حس انسان دوستانه فضولی آنها گل کرده و میگویند چرا هیزمش تر است و خوب آتش نمیگیرد و به جای هیزم میتوانید از ژل های آتش زا استفاده کنید و این داستان همچنان ادامه دارد.
نتیجه : به امید روزی که دانشمندان مان به اندازه فضول هایمان دانشمند شوند عقاب هایمان به اندازه فضول هایمان بینا….
انشا درمورد فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است
برخی از انسانها در بسیاری از کارها فضولی و گستاخی میکنند در عین حال بسیار خرده گیر و بهانه جو هستند. روزی در خیابان ها با دوستم قدم میزدیم و میخواستم یک چیز زیبایی بخرم اما دقیقا نمی دانستم که می خواهم چه چیزی بخرم من با دوستم بسیاری از مغازه ها را گشتیم و وسایل زیادی را مشاهده کردیم. پس از جستجو های بسیار خسته شدم اما دوست من همچنان می خواست که به گشتن ادامه بدهیم از دوستم پرسیدم که چه چیزی می خواهی بخری تو که از من سرگردان تری اما دوستم با زیرکی خندید و گفت فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره با همین ضرب المثل زیبا من را قانع کرد رومن دیگر در کار او دخالتی نکردم. با اینکه نفهمیدم چه چیزی می خواهد بخرد اما با این ضرب المثل فهمیدم که این ضرب المثل به این معناست زندگی را نباید در کنجکاوی های نامربوط بگذرانیم و باید هرچه بیشتر از لحظه ها لذت ببریم.
*****************************
همه ما حداقل یک بار شنیده ایم که می گویند فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است! اما شاید معنی و مفهوم ان را جز اینکه در مورد افراد فضول است نفهمیده باشیم و به خوبی در نیافته باشیم.
جایگاه شخص فضول
جایگاه شخص فضول جهنم است و فضولی یکی از بدترین ویژگی های یک فرد می تواند باشد. شخص فضول هیچ زمانی آرام و قرار ندارد زیرا همیشه در فکر این است که از مسئله ای بی خبر مانده است، او با این تفکر هم خود را آزار می دهد و هم رفتارش باعث آزار اطرافیان خواهد شد. شخص فضول با رفتار ناپسندش باعث بر هم زدن آرامش و روابط افراد با یکدیگر می شود. عاقبت فضولی شخص فضول بی ارزش شدنش در چشم همگان است.
******************
فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است
بعضی آدمها در بسیاری از کارها گستاخی و فضولی میکنند و در عین حال بسیار خرده گیر و ایراد گیر هستند. روزی همراه دوستم در خیابان قدم میزدیم، بسیار گشتیم و مغازههای زیادی را سر زدیم میخواستم چیز زیبایی بخرم اما خودم هم دقیق نمیدانستم آن چیز چه است.
بعد از گشتنهای بسیار خسته شدم. اما دوستم همچنان خواهان گشتن بود. از او پرسیدم چه چیزی میخواهی بخری. تو از من هم سرگردانتری! اما دوستم با زیرکی خندید و گفت: فضول بردن جهنم گفت هیزمش تره. با همین ضرب المثل زیبا من را قانع کرد که دخالتی نکنم.
*************
باز نویسی ظرب المثل پایه نهم با موضوع فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است
ظرب المثل : فضول رو بردن جهنم گفت هیزمش تر است
باز نویسی :
بعضی آدمها در بسیاری از کارها گستاخی و فضولی میکنند و در عین حال بسیار خرده گیر و ایراد گیر هستند. روزی همراه دوستم در خیابان قدم میزدیم، بسیار گشتیم و مغازههای زیادی را سر زدیم میخواستم چیز زیبایی بخرم اما خودم هم دقیق نمیدانستم آن چیز چه است.
بعد از گشتنهای بسیار خسته شدم. اما دوستم همچنان خواهان گشتن بود. از او پرسیدم چه چیزی میخواهی بخری. تو از من هم سرگردانتری! اما دوستم با زیرکی خندید و گفت: فضول بردن جهنم گفت هیزمش تره. با همین ضرب المثل زیبا من را قانع کرد که دخالتی نکنم.
هر چند نفهمیدم چه چیزی میخواست بخرد. اما این را هم در زمینهی خود نفهمیدم،
ولی آن ضرب المثل به من این معنا را فهماند که زندگی مان را نباید در کنجکاویهای نامربوط بگذرانیم. و باید هرچه بیشتر از لحظه ها لذّت ببریم.