انشا درباره تعطیلات تابستان

انشا درباره تعطیلات تابستان

/ انشا درباره تعطیلات تابستان /

***********************

انشا در مورد تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندید

تابستان امسال از سال های قبل برای من بهتر بود.

اتفاق جالب و هیجان انگیز این تابستان دیدن بازی های جام جهانی همراه خانواده بود. همه ی ما به فوتبال علاقه داریم و چون امسال تیم ملی ایران هم در جام جهانی حضور داشت با هیجان زیاد این بازی ها را تا فینال دنبال کردیم.

امسال من همراه خانواده ام به شهرهای دیگر سفر کردم و در این سفرها با افراد جدیدی آشنا شدم، همچنین عکس های زیادی با گوشی موبایل گرفتم که آن ها را چاپ کرده ام و در آلبوم شخصی ام گذاشته ام تا همیشه یاد خاطرات خوب این سفرها در ذهنم زنده باشد.

دوست دارم برای سال بعد یک دوربین بخرم تا عکس های بهتری بگیرم و همه عکس ها را یادگاری نگه دارم .

برنامه دیگر من برای این تابستان کتاب خواندن بود.

من کتاب خواندن را بسیار دوست دارم. پدر و مادرم می گویند کتاب خواندن باعث می شود ما چیزهای جدیدی یاد بگیریم و از تجربیات دیگران استفاده کنیم.

مادرم همیشه تاکید می کند: “کتاب خواندن باعث می شود غلط املایی ما کم تر شود” به همین خاطر من به کلمات نوشته شده در کتاب ها دقت می کنیم تا املای درست آن ها در ذهنم بماند.

همه فکر می کنند که تابستان ها بچه ها فرصت بیش تری دارند اما اکثر والدین برنامه های زیادی برای تابستان بچه ها می چینند و این سه ماه تعطیلی آن ها را پر از کلاس های تابستانی می کنند و متاسفانه زمانی برای سرگرمی و بازی آن ها نمی ماند.

دلم می خواهد به پدر و مادرها بگویم ما کلاس های تابستانی را دوست داریم اما لطفا نظرات خودتان را به ما تحمیل نکنید و اجازه بدهید کلاس ها را براساس علاقه خودمان انتخاب کنیم در غیر این صورت این کلاس ها برای ما بسیار خسته کننده خواهد بود.

با این که فصل تابستان بسیار دوست داشتنی است اما دلم برای مدرسه و دوستانم تنگ شده بود و خوشحالم مهر ماه آمد و دوباره مدرسه ها باز شد.

امسال را با انگیزه ی بیشتری شروع کرده ام و دوست دارم خوب به پایان برسانم.

********************

انشا درباره نحوه گذراندن فصل تابستان

تابستان امسال خاطره های خوبی برای من به جا گذاشت، من و پدر و مادرم از روزهای قبل از شروع تابستان برای تعطیلات سه ماهه برنامه ریزی کردیم چون پدر و مادرم معتقدند تعطیلات و تفریحات باید در جهت رشد ما بچه ها باشد و به همین دلیل هر سال سعی می کنند علاوه بر مسافرت چند روزه در کلاس های تابستانی نیز ثبت نام کنیم.

من امسال در کلاس های آموزش شنا ثبت نام کردم که برایم بسیار مفید بود و قصد دارم از این به بعد نیز در اوقات فراغت به استخر بروم تا مهارت شنای خود را افزایش دهم.

علاوه بر شنا، به توصیه مادرم سعی کردم دروس امسال را مرور کنم تا آمادگی لازم برای ورود به پایه جدید را داشته باشم.

پدربزرگ من باغ درخت انگور دارد و ما هر سال تابستان در زمان برداشت انگور به منزل آن ها می رویم تا در چیدن انگور کمک می کنیم، آن ها علاوه بر باغ انگور، باغ بسیار قشنگی از درخت های گوجه سبز، سیب و گردو دارند که مخصوصا در فصل تابستان بسیار تماشایی و سرسبز است. یکی از آرزوهای من این است که یک روز باغ بزرگ و زیبایی مانند باغ پدربزرگم داشته باشم.

ما امسال دو بار به مسافرت رفتیم، اوایل تابستان به مشهد مقدس سفر کردیم و در مسیر برگشت از سمت شمال، به اصرار ما بچه ها، به دریا رفتیم. بازی در ساحل و آبتنی در دریا خاطرات خوشی برای من و همه خانواده ام به همراه داشت.

اواخر تابستان نیز به اصفهان مسافرت کردیم که یکی از بهترین سفرهای دوران زندگی ام بود و در طول سفر از نواحی توریستی و دیدنی اصفهان از جمله سی و سه پل، میدان نقش جهان، پل خواجو و باغ پرندگان دیدن کردیم.

با فرا رسیدن ایام محرم و عاشورا و تاسوعا دوباره به منزل پدربزرگم رفتیم تا در هیئت های عزاداری امام حسین علیه السلام شرکت کنیم، این هیئت ها از شب اول محرم در دسته های سینه زنی و زنجیرزنی به عزاداری می پردازند و روز عاشورا میزبان هیئت های مختلف از مناطق همسایه هستند.

****************

موضوع انشا : تابستان خودراچگونه گذرانده اید؟

امسال تابستان به من خیلی خوش گذشت و چقدرهم زود تمام شد!!!

تابستان امسال برخلاف بقیه ی تابسانه اما بیشتر تعطیل بودیم به خاطر مسابقات جام جهانی. یعنی اواسط خردادماه ولی خیلی خیلی خوش گذشت.

چیزی که بیش ازهمه من راخوشحال کرددرتابستان امسال روزه گرفتنم بود. من چون روزه اولی بودم ماه رمضان نیزخیلی به من دراین تابستان خوش گذشت.چون بیشترازهرموقعی دیگربه مهمانی میرفتیم وبابچه هابازی میکردیم.

پدر و مادرم هم چون من سال اولی بودکه روزه می‌گرفتم خیلی به من توجه می کردند.

ما امسال قرار بود تابستان به مسافرت هم برویم ولی بدلیل شغل پدرم نتوانستیم به مسافرت برویم ولی پدرم به من قول داد که حتمادرایام عید شما رابه مسافرت خواهم برد من هم خیلی خوشحال شدم.

اواخر تابستان من دلم خیلی برای دوستان مدرسه ای ام تنگ شده بود و هر روز لحظه شماری میکردم تامدارس باز شود و من دوباره بتوانم معلمان ودوستانم راببینم. الانم خیلی خوشحال هستم که دوباره توانستم دوستان خودراببینم. این بود انشای من درباره ی تابستان خودرا چگونه گذرانده اید.

******************

تابستان را چگونه سپری کردید؟

تابستان امسال خیلی هوا گرم بودکه هنوزم آثارش پیداست من دراین فصل سال وامسال تونستم کتابها و رمانهایی رو مطالعه کنم و از اوقات فراغتم کمال استفاده رو ببرم همچنین با شرکت در کلاسهای شنا و آمادگی جسمانی تونستم دل خودم وسلامتی خودمو تضمین کنم.

البته متوجه بیماری ای از خودم شدم که اونم خالی از لطف نبود چون پی به این بیماری بردم و مجبورشدم تا هر چند وقت یکبارخودمو در بوته آزمایشگاه قرار دهم و چک کنم

دراین فصل من باگرمای زیاد تابستون و شرایط روزه گرفتن مواجهه بودم هر چند که علما میگویند صواب اون بیشتره نمی دونم خلاصه براتون بگم که در فصل تابستون من در جشنواره قرآنی برنده شدم و قرارشد که ما رو ببرندساری منطقه گهر باران دانشگاه علوم پزشکی اما بدلیل ثبت نامهای دانشجویان تا تاریخ جاری که هنوز موفق به اینکارنشده ام.

من درتابستان امسال دو تا ازکاربران خوب راسخونوملاقات کردم و احساس شعف میکردم .

من دراین فصل تاجائیکه تونستم به یک مجموعه فرهنگی و نگهداری کودکان و امورخیریه مانندی کمک کردم و پیش خدای خودم راضیم امیدوارم که تونسته باشم گام کوچکی دراین راه برداشته باشم

درضمن درطول ایام ماه مبارک رمضان و هنگام دعاهای شبانه از طریق شرکت درحسینیه های‌ مذهبی متوجه احساس کمکی شدم که برادران حسینی در حسینیه احساس نمودند بنابر این هر چند از نظر مالی در مضیغه هستم اما کمک مالی نمودم البته ناگفته نمونه که فقط انحصارا “کمک مالی نیست بلکه ما هر قدمی که برای حسینیه یا هر مرکز دیگه ای برمی داریم در جایگاه خودش نوشته میشه.

همچنین من درفصل تابستان به دیدار کودکان معلول شهید فیاض بخش مشهد رفتم و چند جعبه میوه برای اونها خریدم و از آنجائیکه دردوران دبیرستان معلممون یادداده بودندکه باید با آنها به نرمی رفتار کنید

براشون میوه پوست کندم وبه دستشون دادم چون بعضیهاشون اصلا”توان پوست کندن میوه رونداشتند و یاخیلی سنشون کوچک بود. البته قصدم از به تصویر کشوندن اعمالم به هیچ عنوان نبود فقط خاطراتی داشتم که خواستم دراین انشا بگم…

این هم از خاطرات من در تابستان …

***************

تعطیلات تابستان را چگونه گذراندید؟

ما برای تابستان امسال برنامه‌های‌ زیادی چیده بودیم، مثلاً قرار بود مسافرت شمال برویم که بابایمان گفت تابستان امسال خیلی گرم و جاده‌ها پر ترافیک و ناامن است، برای همین ما در خانه ماندیم تا امن‌تر زندگی کنیم.

به جایش بابایمان ما رابه تلگرام و اینستاگرام برد و یادمان داد به جای مسافرت‌های‌ معمولی، چطوری به صورت مجازی سفر کنیم.

در جلوی گل‌های‌ بولوار از ما عکس می‌گرفت و بعد آن را دست‌کاری و قشنگ میکرد و زیرش مینوشت: جای شما خالی هلند، پایتخت گل و زیبایی! بعد هم زیرش شوهرخاله و دایی‌مان را تگ میکرد.

بابایمان میگفت به مامان چیزی نگوییم، بعد میگفت اگر چیزی پرسیدند بگو زود رفتیم، برگشتیم! به قول بابایمان سفر مجازی خیلی خوب است، وقت آدم الکی هدر نمیشود و به کارها ی دیگرش میرسد.

ما از صبح تا غروب اوقات خودرا در کلوپ محل می‌گذراندیم. ما همه ی ی‌‌ بازی‌های‌ پلی‌استیشن کلوپ محل را فوت آب شدیم و هیچ‌کس حریف ما نبود. حتی بچه‌های‌ محله‌های‌ دیگر را دعوت میکردیم و آن‌ها را هم می‌بردیم.

ولی آقای کشمیری مسئول کلوپمان، بد‌اخلاق است و دیگر ما را راه نداد، میگفت چوب خطت پر شده، ما نمی‌دانیم چوب‌خط چی هست که زود پر میشود، ولی او گفت به بابات بگو، می‌داند. بابای ما هم نمیدانست، ولی از آن روز به بعد دیگر از جلوی کلوپ رد نمیشود و یک راه طولانی می‌رود تا به خانه برسد.

ما شب‌ها که داداشمان یواشکی تخمه و چیپس بر می‌داشت و می‌رفت پای تلویزیون و کانال‌های‌ خارجی و فیلم نگاه میکرد به سراغش می‌رفتیم و می‌ترساندیمش. بعد قول می‌دادیم اگر بگذارد ما هم نگاه کنیم به بابا چیزی نگوییم که پوستش را نکند.

فیلم‌های‌ خارجی خیلی بد است، آدم اصلا نمی‌فهمد داستان فیلم چیست و آن‌ها چه می‌گویند، فقط مدام همدیگر رابه قصد کشت می‌زنند و اعصاب ندارند، زیرنویس‌هایش هم تند‌تند رد می‌شود و ما نمی‌توانیم هم زیر‌نویس را بخوانیم هم فیلم را نگاه کنیم.

آبجی‌مان همیشه میگوید: این خارجی‌ها خیلی باکلاس‌ هستند، خیلی کارشان درست بوده که توی خارج راهشان داده‌اند. آبجی همیشه نوه‌‌ دختر عمه‌‌ ملوک را مثال می‌زند که در فیلیپین است و آنجا استعدادش را کشف کرده‌اند. فیلیپین خارج است. در خارج همیشه استعداد آدم را کشف میکنند.

آبجی همیشه خودش را جلوی آینه مثل نوه‌‌ دختر عمه‌‌ ملوک درست میکند. ما هم می‌خواهیم وقتی بزرگ شدیم و دیپلم را گرفتیم برویم خارج.

آخر شب تا صبح که همه ی ی خواب بودند هم اوقات فراغت خودرا در اینترنت می‌گذراندیم. با علی‌رضا تا صبح چت میکردیم و کلیپ خنده‌دار برای همدیگر می‌فرستادیم. علی‌رضا خیلی زرنگ است، او به ما یاد داد چطوری اینترنت را مصرف کنیم که فقط ١٠‌مگ آخرش باقی بماند و تابلو نشویم و از بابایمان کتک نخوریم.

به آخر انشا می رسیم، ما در تابستان یاد گرفتیم اینستاگرام چیز خوبی است. ما بیست تا اکانت درست کردیم ولی پسورد بعضی‌هاشان یادمان نیست. ما در کامنت‌های‌ صفحات به اندازه کل دوران تحصیلمان چیز یاد گرفتیم.

آنجا همه ی ی جور جنسی خرید و فروش میشود، از پراید و گوشی آیفون گرفته تا کفتر کاکل به سر. ما ادبیات خودرا هم قوی کردیم، آنجا چهل نوع فحش و ترکیب فحشی جدید یاد گرفتیم که می‌توانیم در صورت لزوم استفاده کنیم یا برای هر کدام از بچه‌های‌ کلاس لقب جدید بگذاریم و اسباب خنده و شادی کلاس را فراهم کنیم.

راستی آقای معلم، در پایان انشا ممنون میشوم آدرس صفحه شخصی‌تان رابه ما بدهید. آخر ما آدرس همه ی ی معلم‌ها و معاون و مدیر مدرسه را در آورده‌ایم، فقط مال شما مانده است. ما قول می دهیم از آن استفاده‌های‌ خوبی بکنیم. این بود انشای من.

*****************

انشا در مورد تعطیلات تابستان

با هزار امید و آرزو برای گذراندن تعطیلات نوروزی به شهر کوچکمان می روم به امید تحولی تازه، اتوبوس در میدان اول شهر مسافران را پیاده میکند. هیچ چیز تغییر نکرده. مردم همان مردم هستند.

از همان میدان اول شهر توی ذوقم می‌خورد. روی دیوار نوشته‌ای دیده میشود سرم را پایین می‌اندازم. یک دربستی می‌گیرم تا به خانه برسم. خانه تنها مکانی است که دراین شهر میتوانم تحمل کنم. دوست دارم تمام روزهای تعطیل را در خانه باشم.

حتی حاضر نیستم تا دم در هم بروم. وقتی مادرم میـــخواهد تا سر کوچه بروم و یک ظرف ماست بخرم انگار قرار است کوهی را جابه‌جا کنم. نگاه مردم این شهر به من برای چیست؟ گناه من دراین شهر چیست؟

پوشیدن لباس آستین کوتاه و شلوار جین؟! پس چه بپوشم؟ یک شلوار مشکی گل و گشاد با هزار تا چین؟ بهترین کار این است که در خانه بمانم. روزها بخوابم و شب‌ها تلویزیون تماشا کنم.

احساس می کنم هیچ انگیزه‌ای برای زیستن دراین شهر نمی‌توان یافت؟ مردم این شهر چرا زنده‌اند؟ چرا نفس می‌کشند؟ نقش‌شان در پیشرفت بشریت چیست؟

یاد جمله آن دیوار می‌افتم. بعضی از مردم شهر من یک مشت آدم مصرفی هستند. البته از آدم‌هایی که هنوز یاد نگرفته‌اند نباید آشغال را در سطح شهر ریخت چه توقعی باید داشت؟

بعضی از مردم شهر من افلاطون را نمی‌شناسند، نمی‌دانند تاریخ تمدن را، هرگز اسم شکسپیر به گوششان نخورده است. اسم همین حافظ و سعدی رابه زور بلدند. دوباره آن نوشته به یادم می‌آید.

نمیدانم چرا بدجوری این نوشته ذهنم را مشغول کرده است. دغدغه‌هایم در تعطیلات این شده که چرا خیابان‌ها آسفالت درست حسابی ندارد، چرا خانه‌ها از بیرون نما ندارد؟

چرا این همه ی ی موتوری در سطح شهر آزادانه رفت‌و‌آمد میکند و … دغدغه‌ها تمامی نداشت. یک روز از دست زن همسایه‌مان که به جای زنگ زدن، از داخل کوچه نام مادرم را صدا می‌زد آنقدر عصبانی شدم که نزدیک بود آن زن را کتک بزنم.

به مادرم می‌گفتم این زن چگونه به خود اجازه میدهد تو را این گونه صدا کند؟ مادرم میگفت حدود ۲۰ سال است این صدا را می‌شنوی! یادت رفته؟ چرا همین حالا اعتراض می کنی؟

دوباره آن نوشته در ذهنم ورجه و ورجه میکند. شهر من هزاران سال سابقه تاریخی دارد، اما مثل ده‌ها شهر تاریخی دیگر در فقر مادی و فرهنگی فرو رفته است. مردم شهر من باد باستانی بودن شهر را در سینه‌شان حبس کرده‌اند. غرور کاذبی انها را گرفته است.

فکر میکنند دوباره در آن دوران زندگی میکنند. در شهر من به آدم تنه میزنند و میگویند مگر کوری؟! باید امروز برگردم. دوباره میدان اول شهر، دوباره آن نوشته: «فرزندم، شهر ما صنعت ندارد، معدن ندارد، نفت ندارد، تنها تو را دارد، پس تلاش کن، چشم‌اش به توست»

**********************

امسال تابستان مثل همه سال های دیگر داغ اما پر از شادی و هیجان و بازی بود. برنامه هر روز من بازی با دوستانم بود که به خاطر قولی که به مادرم داده بودم از ساعت ۶ بعد از ظهر شروع می شد و ساعت ۸ شب باید در خانه بودم.

بعضی روزها هم با اجازه مادرم به خانه یکی از دوستانم می رفتم و چند ساعتی که آن جا بودم با او کاردستی درست می کردیم و تلویزیون تماشا می کردیم.

امسال برای اولین بار والیبال بازی کردم و آن قدر از این ورزش خوشم آمد که بسیاری از وقت هایم را در پارک نزدیک خانه مان با دوستانم تمرین می کردم و با این که مادرم کمی دلخور می شد اما گاهی با پدرم در خانه هم والیبال بازی می کردیم.

من باغ وحش را خیلی دوست دارم و تابستان قبل با پدر و مادرم به باغ وحش رفتیم اما امسال به دلیل کار زیاد پدرم نه به باغ وحش رفتیم و نه به مسافرت، اما یک نکته خوب تابستان امسال این بود که به برنامه های مستند که درباره حیوانات مختلف هستند علاقه مند شدم.

مادرم می گوید برنامه های حیات وحش برای ما بچه ها بسیار مفید هستند و باعث می شوند درباره حیوانات و طرز زندگی آن ها بیشتر بدانیم.

من امسال بیشتر از سال های قبل کتاب خواندم چون می دانم با مطالعه می توانم درباره نقاط مختلف دنیا و فرهنگ مردم کشورهای دیگر بیشتر بدانم.

یکی از تفریحات عالی تابستانی من این بود که شب ها به همراه پدر و مادرم به پارک می رفتیم و من دوچرخه سواری می کردم و اگر اتفاقی یکی از دوستانم هم با خانواده اش آن جا بودند بسیار خوش می گذشت.

روزهای آخر تابستان ماه محرم بود و من به همراه خانواده در ده روز اول محرم در هیئت های عزاداری شرکت کردیم، من به توصیه پدر و مادرم در این روزها به احترام امام حسین (ع) لباس سیاه به تن می کنم.

امسال تابستان چیزهای زیادی یاد گرفتم و به همین دلیل یکی از بهترین تابستان های زندگی من بود.

****************

انشا در مورد خاطرات تابستان برای نوجوانان

هنوز هم مثل کودکی با شنیدن کلمه تابستان سر ذوق می آیم و هیجان زده می شوم، تابستان برای من یعنی سه ماه استراحت و فراغت از درس و کتاب، گشت و گذار در مزرعه پدربزرگ، مسافرت هایی که هر سال به مشهد داریم، رفتن به استخر و ….

تابستان های هر سال من بسیار شبیه هم هستند اما هیچ وقت برایم تکراری نمی شوند.

امسال نیز مثل سال های قبل نیمه اول را بیشتر به تفریح و ورزش پرداختم، در طول هفته کلاس های شنا و فوتبال می رفتم و شب های من نیز به تماشای تلویزیون و دورهمی های فامیلی می گذشت و گاهی به همراه خانواده به پارک رفته و شام را در فضای آزاد میل می کردیم.

از آن جا که هر سال تابستان یک سفر زیارتی به مشهد داریم امسال نیز برنامه ریزی کردیم تا روز ولادت امام رضا (ع) در مشهد باشیم که حال معنوی فوق العاده ای داشت.

نیمه دوم تابستان بیشتر صرف خرید لوازم مدرسه، کتاب ها، وقت گذراندن با همکلاسی ها و صحبت درباره مدرسه و ادامه کلاس های ورزشی ام گذشت.

ما روزهای بین عید قربان و عید غدیر را به منزل پدربزرگ و مادربزرگ در شهرستان رفتیم، گشت و گذار در باغ های میوه پدربزرگ و کمک به برداشت محصول و بوی خوش قورمه سبزی های مادربزرگ که تا هفت کوچه آن طرف تر می پیچد از دوست داشتنی ترین قسمت های تابستان هر سال من است.

اواخر تابستان و در دهه اول محرم مانند سال های قبل در هیئت های عزاداری سینه زنی و زنجیر زنی شرکت کردم و به همراه خانواده سیاه پوش حضرت سیدالشهدا و یارانش بودیم. در این مدت به مرور دروس سال گذشته نیز پرداختم تا با انرژی بیشتر برای سال تحصیلی جدید آماده شوم.

در این روزهای پایانی از یک سو دلم در حسرت تابستانی که گذشت می ماند و از سوی دیگر قلبم برای بازگشایی مدارس به تپش می افتد.

*******************

انشا با موضوع تابستان را چگونه سپری کردید؟

تابستان امسال خیلی هوا گرم بودکه هنوزم آثارش پیداست من دراین فصل سال وامسال تونستم کتابها و رمانهایی رو مطالعه کنم و از اوقات فراغتم کمال استفاده رو ببرم همچنین با شرکت در کلاسهای شنا و آمادگی جسمانی تونستم دل خودم وسلامتی خودمو تضمین کنم.

البته متوجه بیماری ای از خودم شدم که اونم خالی از لطف نبود چون پی به این بیماری بردم و مجبورشدم تا هر چند وقت یکبارخودمو در بوته آزمایشگاه قرار دهم و چک کنم

دراین فصل من باگرمای زیاد تابستون و شرایط روزه گرفتن مواجهه بودم هر چند که علما میگویند صواب اون بیشتره نمی دونم خلاصه براتون بگم که در فصل تابستون من در جشنواره قرآنی برنده شدم و قرارشد که ما رو ببرندساری منطقه گهر باران دانشگاه علوم پزشکی اما بدلیل ثبت نامهای دانشجویان تا تاریخ جاری که هنوز موفق به اینکارنشده ام.

من درتابستان امسال دو تا ازکاربران خوب راسخونوملاقات کردم و احساس شعف میکردم .

من دراین فصل تاجائیکه تونستم به یک مجموعه فرهنگی و نگهداری کودکان و امورخیریه مانندی کمک کردم و پیش خدای خودم راضیم امیدوارم که تونسته باشم گام کوچکی دراین راه برداشته باشم

درضمن درطول ایام ماه مبارک رمضان و هنگام دعاهای شبانه از طریق شرکت درحسینیه های‌ مذهبی متوجه احساس کمکی شدم که برادران حسینی در حسینیه احساس نمودند بنابر این هر چند از نظر مالی در مضیغه هستم اما کمک مالی نمودم البته ناگفته نمونه که فقط انحصارا “کمک مالی نیست بلکه ما هر قدمی که برای حسینیه یا هر مرکز دیگه ای برمی داریم در جایگاه خودش نوشته میشه.

همچنین من درفصل تابستان به دیدار کودکان معلول شهید فیاض بخش مشهد رفتم و چند جعبه میوه برای اونها خریدم و از آنجائیکه دردوران دبیرستان معلممون یادداده بودندکه باید با آنها به نرمی رفتار کنید

براشون میوه پوست کندم وبه دستشون دادم چون بعضیهاشون اصلا”توان پوست کندن میوه رونداشتند و یاخیلی سنشون کوچک بود. البته قصدم از به تصویر کشوندن اعمالم به هیچ عنوان نبود فقط خاطراتی داشتم که خواستم دراین انشا بگم…

**************

به نام خدا. حالا که دیگر تابستان دارد تمام می شود و ما آمده ایم به مدرسه و آقای معلم یک انشا به ما گفته است بنویسیم در باره ی اینکه تابستان خود را چگونه گذراندید من هم این انشا را نوشتم.

امسال تابستان را بسیار خوب شروع کردیم . به غیر آن تکماده ی که من را تا آخر تابستان اذیت می کرد بقیه ی چیزها خوب بود . با این حال من فکر می کنم که باعث افتخار پدر و مادرم هستم چون پدرم می گفت که چشم همه را کور کرده ای با این نمره های درخشانت .

 

ما امسال یکماه از تابستان خودمان را در ترافیک جاده های شمال گذارندیم. جای شما خالی خیلی خوش گذشت هرچند که به شمال نتوانستیم برسیم و عاقبت دور زدیم و برگشتیم اما مجموعا خوب بود چون تازه اینترنت ۳G را هم راه انداخته بودند و همه سرشان توی گوشی موبایلشان بودوکلی دانلود کردیم .

حالاکه فکر می کنم یکماه از تابستان را هم پای تلوزیون بودیم و داشتیم بازی های جام جهانی و والیبال و کشتی را می دیدیم .من به پدرم گفته ام امسال زنگ ورزش به جای فوتبال می روم والیبال . کشتی هم که زنگ های تفریح ، با بچه ها می گیریم . هرچند که ما می دانیم فوتبالیستها پولهای زیادی می گیرند اما دیگر گول این چیزها را نمی خوریم . والیبالی ها هم خفن تر هستند و هم جهانی تر از فوتبالی ها.آن روزها دلم برای بچه های غزه می سوخت که نمی توانند راحت جام جهانی را ببینند.

ما یک روزهم توی اینترنت بودیم دیدیم مردم شُر وشُر آب یخ می ریزند توی سرشان .نمی دانم ولی من هم امتحان کردم و مادرم من را سه روز از خانه بیرون کرد . هرچند چالش خاک هم بود و می خواستم آن را امتحان کنم ولی می دانستم که نه من تحمل خاک ریختن روی سرم را دارم و نه تحمل تنبیه مادرم را . آنجا هم دلمم برای بچه های غزه سوخت که چرا هی خاک و نخاله روی سرشان می ریزند.