انشا جدید و جذاب درباره خوشبختی

انشا جدید و جذاب درباره خوشبختی

خوشبختی چیزی است که همه دوست دارند داشته باشند. ممکن است فردی موفق باشید یا پول بسیاری داشته باشید، اما بدون خوشبختی بی‌معنا و مفهوم خواهد بود.

به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم کمی به معنای خوشبختی بپردازیم.

ابتدا با تعریف لغوی آن شروع می‌کنیم.

در لغت‌نامه دهخدا، خوشبختی، سعادت، نیک‌اختری و مقابل شقاوت یا بدبختی تعریف شده است. در لغت‌نامه مریام وبستر انگلیسی، خوشبختی به این دو معنی آمده است:

وضعیت سلامت و شادی یک تجربه لذت‌بخش و راضی‌کننده

این تعریف نقطه شروع بسیار خوبی است که می‌توانیم استفاده‌های بیشتری از آن بکنیم. بهترین راه برای این کار این است که نظر اندیشمندان بزرگ تاریخ را بدانیم. به همین دلیل گفته‌های ۱۰ نفر از بزرگترین فلاسفه و اندیشمندان تاریخ درمورد خوشبختی را برایتان گرد آورده‌ایم. هرکدام از این تعاریف معانی عمیقی دارند که برای جذب بهتر آنها وقت بگذارید.

 

 

 

*****************

 

 

خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد.

خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر…

به همین سادگی،

به خدا به همین سادگی؛

اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر…

خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و شرایط، اصول و قوانین پیچیده ی ادراک ناپذیر فرو نبریم که خود نیز درمانده در شناختنش شویم…

خوشبختی همین عطر محو و مختصر تفاهم است که در سرای تو پیچیده است

*********

کودکی

از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت

خدا گفت ان را در خواسته هایت جستجو کن

و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد

گفت اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم

خداوند به او داد

گفت اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم

خداوند به او داد

اگر ….. اگر ……. و اگر……..

اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود

از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم

خداوند گفت باز هم بخواه

گفت چه بخواهم هر انچه را که هست دارم

گفت بخواه که دوست بداری

بخواه که دیگران را کمک کنی

بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی

و او دوست داشت و کمک کرد

و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند

و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد

رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست

در نگاه و لبخند دیگران

 

 

******************

 

 

دلیل وجود انسان در زمین بحث بسیار طولانی و پیچیده‌ای است. من امروز تصمیم گرفتم که در مورد موضوع دیگری بنویسم.

انسان چگونه می‌تواند به زندگی خود سمت و سو بدهد تا احساس خوشبختی کند؟ به این نکته توجه بفرمایید که من لغت خوشبختی را متفاوت از خوشحالی می‌دانم. به نظر من خوشبختی احساسی است که با کوشش‌های درازمدت کسب می‌شود. در عوض، خوشحالی را می‌توان در کوتاه مدت کسب کرد اما به همان راحتی از دست داده می‌شود.

خوشحالی کوتاه مدت در دنیایی که سرشار مشغله‌های کاذب است زیاد می‌باشد. غرن بیست و یکم پر از غذاهای فوری، تلویزیون‌هایی که مدام روشن هستند، و.. حواس انسان را از اهداف مهم در زندگی پرت می‌کند. دنیای مصرفگرایی افراد را راحت طلب می‌کند. علاوه بر این، شبکه‌های اخبار به مردم مطلک می‌خورانند. به جای اینکه به فکر خودمان باشیم، خبرگزاران می‌خواهند که به حوادث وحشتناکی همچون مرگ و میر‌هایی که در جا‌های دور افتاده اتفاق افتادند توجه بفرماییم. انسان از دیدن اخبار نه تنها حواس خود را پرت می‌کند بلکه از این که نمی‌تواند کاری در مورد این حوادث بی ربط هرچآند ترسناک بکند، احساس نامیدی می‌کند. در نتیجه، چرخ جامعه امروزه با لذت کوتاه مدت و ترس بیجا می‌چرخد. انگار خوشبختی دراز مدت نقشی در این دنیای مصرفگرایی بازی نمی‌کند. من این نوع زندگی را «وجود داشتن» می‌دانم چرا که زندگی عمق و معنی بیشتری دارد.

اما هر کس می‌تواند همین حالا انتخاب کند که از چنین طرز زندگی پرهیز کند. هدفگذاری راز خوشبختی است. روانشناسان معروف مثل دکتر مزلو و ویگاتسکی بار‌ها تاکید کرده‌اند که افراد خوشبخت مدام در حال رسیدن به اهدافشان هستند. شایان ذکر است که آن‌ها بر روی رسیدن به هدف تاکید می‌کنند. در واقع، رسید ن به هدف به خودی خود باعث خوشبخنی نمی‌شود. بلکه ریشه‌ی خوشبختی مربوط به احساس پیشرفت و انضبات می‌باشد.

آیا دوستانمان نقشی در کسب سعادتمان بازی می‌کنند؟ انسان طبعا موجود اجتماعی می‌باشد. آشنایانمان میآتوانند احساس خوشحالی را در ما تهسیل کنند. به عنوان مثال، آن‌ها می‌توانند ما را از شر تنهایی خلاص کنند. با این حال، اگر دوستانمان با اهدافمان راضی نباشند، مانع خوشبختی رازمدتمان می‌شوند. ده سال پیش در مطب دکتری نشسته بودم. او به من گفت که درس راز موفقیت او است‌. دوست‌های او در جوانی با اهداف دکتر راضی نبودند. آن‌ها دکتر را با عشق و نوش حردنشان وسوسه می‌کردند تا هدف مدرسه پزشکی رفتش را کنار بگذارد. او قط ع رابطه کرد و بعد از ۱۰ سال متوجه شد که تمام آن‌ها کارگر در کارخانه‌‌ی ماشین شدند. سپس تبسمی زد و گفت «تو بالاخره به ۳۰ سالگی خواهی رسید. فرمان زندگی را باید در دست خود بگیرید.» در عوض، دوستان خوب ما را تشویق به پیشرفت و رشد می‌کنند. دوستی که همفکر و همدل است ما را شتابکنان به سمت موفقیت می‌رساند‌.

چگونه باید اهدافمان را شناسایی کنیم؟ جواب این سوال بسیار ساده است. تنها به یک دفتر، یک قلم، و البته یک ساعت یا کمتر از وقتتان را احتیاج دارید. در جای سامتی بنشینید و از خودتان بپرسید که از زندگی چه می‌خواهید. هر چیزی که به ذهنتان رسید را روی کاغذ بنویسید. بزرددل باشید. خودخواه باشید. خیرخواه باشید. می‌خواهید بنیانگزار موسسه‌ی خیریه‌ای شوید؟ می‌خواهید صاخب ماشین بنز آخرین مدل شوید؟ می‌خواهید تا آخر عمرتان سالم و سر حال بمانید؟ هر چیزی که دلتان می‌خواهد بنیسید. حالا باید برای هر کدام از اهدافی که نوشتید دست کم ۵ هاداف دقیقتری را به نام ببرید که شما را به هدف اصلی نزدیکتر می‌نماید. شاید دستوراتی که نوشته‌ام کمی مبهم به نظر می‌آیند. بگذارید تا این گام‌ها را با یک مثال شخصی کاملتر بنمایم.

من می‌خواهم پزشک خدمتگذار و عالی رطبه‌ای شوم. اما این هدف نه تنها مبهم است بلکه راه واضحی برای رسیدن به آن ندارد. به همین دلیل یک سری اهداف کوچکتر برای رسیدن به هدف اصلی خود در نظر دارم. به عنوان مثال، یکی از ضوابط برای پذیرش گرفتن به مدرسه پزشکی در کشور‌های غربی یک لیسانس همراه با یک معدل عالی است. یکی از هدف‌های من کسب معدل عالی برای پذیرش به دانشکده بزشکی است. البته این جمله را باید در حال گذشته نوشت چراکه اخیرا آنچه که خواستم را گرفتم. من بابت پشتیبانی خداوند و پدر و مادرم بسیار سپاسگذارم. با این حال، مطمعنم که هدفگذاری نقشی در این موفقیت داشت. باید افزود رسیدن به این هدف احساس خوشبختی را در من برانگیخت. شاید کسب پذیرش به دانشکده‌ی پزشکی در حال حاضر احساس خوبی در من ایجاد کند، اما اصل قضیه به خوشحالی بر می‌گردد. منشا خوشحالی درازمدت من در رسیدن به هدف بعدی است تا به هدف اصلی خود برسم.

البته برای یادگیری زبان دلچسب فارسی اهداف مشابهی دارم. همین حالا باید بابت محر و مهبت دوستان گرامی‌ام که با حوصله متن‌های من را تصحیح می‌کنم از ته دلم تشکر کنم. بدون شما‌ها امکان پیشرفت برای من در زبان فارسی وجود نداشت. من طی ۳ سالی که از کمک دوستان گرامی‌ام بهره برده‌ام چیزی جز دوستی ندیده‌ام.

آخرین راز برای کسب خوشبختی یادگیری است. علم کیفیت زندگی را ارتقا می‌دهد. کسی که اهداف‌ خود را می‌داند باید سطح دانش خود را ارتقا دهد تا قابلیت‌های جدیدی کسب کند. سپس می‌تواند با همین قابلیت‌ها، که نوعی ابزار برای پیشرفت هستند، شتابکنان به سمت خوشبختی درازمدت حرکت کند. کتاب‌های فراوانی در هر زمینه‌ای که می‌توان به نام برد وجود دارند. انسان می‌تواند سطح دانش خود را با خواندن آن‌ها ارتقا دهد. یادگیری نباید با کسب یک لیسانس به به اتمام برسد. بلکه همیشه باید به فکر انگیزه‌ی طبیعی انسانی خود برای یادگیری باشیم

 

 

****************

 

انشا در مورد خوشبختی برای کودکان

من فکر می کنم آدم خوشبختی هستم چون خدا به من خانواده خوبی هدیه داده است، پدر و مادر من بسیار مهربان و زحمت کش هستند و دوستان خوبی دارم که همیشه با هم بازی می کنیم و در کنار هم خوشحال هستیم.

مادرم می گوید بهترین دوران زندگی دوران کودکی است، در کودکی غم و غصه ای وجود ندارد، بیماری اعصاب وجود ندارد و اگر هم درد یا رنجی باشد یک کودک آن قدر روحش لطیف است که بهتر از بزرگسالان می تواند آن را پشت سر بگذارد.

مثلا اگر دعوایش کنند یا حتی کتکش بزنند یا چیزهایی که می خواهد برایش فراهم نشود شاید گریه بکند اما زودتر آن را فراموش می کند، برای همین است که بچه ها هیچ وقت احساس بدبختی نمی کنند و اگر هم بکنند زود یادشان می رود.

یک نکته خوب دیگر این است که کودکان با چیزهای ساده فکر می کنند خوشبخت ترین آدم روی زمین هستند. چون قلب آن ها آرام و پاک است، کینه ندارند، رفتار بد ندارند و برای همین خوشبختی را بهتر می فهمند.

اما آدم بزرگ ها وقتی از کسی ناراحت می شوند بعضی وقت ها تا سالها آن را یادشان هست و از کینه زیاد حتی مریض هم می شوند، آن ها به خاطر یک مساله کوچک ممکن است دیگران را اذیت کنند.

به همین خاطر است که می گویم من خوشبختم، چون هنوز کودکم، هنوز پاکم، هنوز دچار ناراحتی های عصبی و روانی نشده ام و دلم نمی خواهد هیچ وقت این بدبختی ها را تجربه کنم.

به نظرم آدم ها هر چقدر بد اخلاق تر، کینه ای تر و حسودتر باشند بدبخت تر هستند و من امیدوارم وقتی بزرگ شدم همین قدر احساس خوشبختی داشته باشم.

انشا در مورد خوشبختی برای نوجوانان

اگر همیشه مرغ همسایه را غاز بدانیم و ظاهر زندگی آدم ها را با باطن زندگی خودمان مقایسه کنیم مسلما بدبخت خواهیم بود یا احساس بدبختی خواهیم کرد.

ما یک بار به این دنیا می آییم و می گویند عمر برای انسان ها مانند گنجینه ای عظیم است که متاسفانه بسیاری از ما بیشتر آن را در حسرت زندگی بهتر دیگران و شرایط خوب آن ها می گذرانیم و بیشتر اوقات با حس بدبختی دست و پنجه نرم می کنیم.

این غصه گلو گیرمان می شود و به دنبال آن تندی می کنیم، بدخلقی می کنیم و به جای تلاش و کوشش برای رسیدن به خواسته های خود مدام در مسائل درجا می زنیم و بدبخت تر می شویم.

خوشبختی در این نوع نگاه دست نیافتنی به نظر می رسد و تنها حاصل شانس آدم ها است در حالی که به نظر من اگر هدف های خود را دنبال کنیم می بینیم این خود هدف نیست که به ما خوشبختی می دهد بلکه احساس رضایتی که از تلاش کردن در طول مسیر نسبت به خود پیدا می کنیم احساس خوشبختی را در ما ایجاد می کند.

نکته مهمی که باید به آن دقت کنیم این است که کسانی که مدام به جزئیات زندگی توجه می کنند بیشتر غصه دار هستند در حالی که باید بیشتر به دستاوردهای کل زندگی خود نظر داشته باشیم.

راز خوشبختی درک لذت ها است اما بسیاری از لذت ها کوتاه مدت هستند و آن چه که به ما لذت دائمی بدهد یعنی خوشبختی حقیقی.

اگر بخواهیم هر شکستی را بدبختی ببینیم به زودی دچار بیماری های روحی و جسمی می شویم و افسردگی ما را از بین می برد در عوض بهترین راه رسیدن به خوشبختی این است که همیشه توجه داشته باشیم کسی که ما را آفریده این قانون را قرار داده که برای هر پیروزی بزرگ ممکن است نیاز به شکست های زیادی باشد و تا این شکست ها رخ ندهد هیچ پیروزی اتفاق نخواهد افتاد.

همان طور که زمانی آرام آرام و با هزاران بار زمین خوردن توانستیم راه برویم تمام اهداف زندگی مان نیز همین گونه محقق خواهند شد. شکست لازمه پیروزی های بزرگ است و خوشبخت کسی است که این دیدگاه را در زندگی خود داشته باشد.