انشا جالب درباره بار کج به منزل نمیرسد

انشا جالب درباره بار کج به منزل نمیرسد

انشا در مورد بار کج به منزل نمی رسد بار کج به منزل نمی رسد یکی از ضرب المثل های پرکاربرد در زبان فارسی می باشد در ادامه 3 انشا با همین موضوع آورده شده است که آنها را با هم می خوانیم

انشا شماره یک

یکی از بچه های کلاسمان بود که همیشه در همه ی امتحان ها تقلب می کرد. ما همه مجبور بودیم از مدرسه به خانه برگردیم و کلی درس بخوانیم. تازه خیلی وقتها هم نمره هایمان خوب نمی شد. اما او هیچ وقت درس نمی خواند. فقط سر جلسه امتحان از روی دست بقیه بچه ها یا از روی کتاب و جزوه تقلب می کرد و نمره های خوب می گرفت.ما همه خیلی از او بدمان می آمد.

و او هم همیشه ما را مسخره میکرد که کلی درس می خوانیم و آخر سر نمره مان از او کمتر است. چند باری نشستیم و سعی کردیم راه حلی پیدا کنیم اما بجایی نرسیدیم. به دلایلی هم نمی خواستیم به معلممان بگوییم.

خلاصه یکسال گذشت و او همه نمره هایش بهتر از ما شد. امتحانات ترم آخر رسید. باز هم همین کار را تکرار کرد و آنقدر اعتماد بنفسش زیاد شده بود که بدون ترس جلوی مراقب ها تقلب می کرد. امتحانات تموم شد و روز دادن کارنامه ها رسید.

دیدیم که گریان از اتاق مدیر به بیرون آمد. پرس و جو کردیم که ببینیم چه شده است، فهمیدیم که معلممان همه ی این مدت را حواسشان به او بوده، و می دانستند که او دارد تقلب می کند اما می خواستند او به کارش ادامه دهد تا در آخر مچش را بگیرند.

خلاصه او آن سال مردود شد و مجبور شد که یکبار دیگر آن پایه را بخواند. و آنج بود که من معنی ضرب المثل «بار کج ب منزل نمی رسد» را فهمیدم.

انشا شماره دو

در روزگار قدیم مردی جوان زندگی می کرد که بسیار به زرنگی معروف بود. این مرد لقب زرنگ را با دوز و کلک به دست آورده بود. هرجا که می توانست نقشه ای می کشید تا دیگران را فریب بدهد و کار خودش را پیش ببرد. هیچ توجهی به درست یا نادرست بودن کارهایش نداشت.

این مرد، پدری پیر و درستکار داشت که همیشه او را نصیحت می کرد:«اگر خواهان به سرانجام رسیدن کارها و موفقیت در برنامه هایت هستی، راست گو و راست کردار باش و باور داشته باش که ناراستی و حقه بازی عاقبت خوبی ندارد». اما او گوشش به حرف پدر پیر بدهکار نبود. می گفت:«می بینی که من از تو پولدارترم یعنی بهتر کار کرده ام».

روزی مرد جوان به در سرای همسایه اش رفت و گفت:«آنقدر بی پول شده ام که برای خرید غذا هم پول ندارم. می ترسم بچه هایم از گرسنگی هلاک شوند». مرد همسایه از آشنایان پدرش بود؛ گرچه می دانست که مرد جوان ممکن است به او حقه بزند، به خاطر پدرش و به دلیل حق همسایگی مقداری از پولی را که خودش نیاز داشت، به او داد. مرد که پول را گرفته بود، به همسایه قول داد که به محض اینکه پول دار شد، پول او را پس بدهد. اما برخلاف سخنش، دلش نمی خواست پول همسایه را پس بدهد. می خواست آنقدر پس ندهد تا همسایه به تنگ بیاید و سراغ پولش را بگیرد.

او از افراد دیگری هم به همین شیوه و به اعتبار پدرش پول قرض کرده بود. مرد جوان می خواست با این پول ها کالایی را بخرد و در انبار بگذارد تا گران شود و از این طریق سود کند.

چند روز بعد، همه پول هایی را که داشت، در جیب قبایش گذاشت و به بازار رفت تا آن کالا را خریداری کند. در میانه راه مردی ناشناس به او تنه زد و مرد جوان بر زمین افتاد. مرد ناشناس با عجله از آنجا دور شد.

مرد جوان اول نفهمید چه شده است. بعد که بلند شد و دست به جیب قبایش برد، فهمید که کیسه پولش نیست. بر سرش زد و گفت:«وای پول هایم… حالا چه کار کنم؟» در همان حال همسایه اش از آنجا رد می شد. او را دید و گفت:«چه شده؟ مگر تو نگفتی که هیچ پولی نداری؟» مرد جوان که خجالت زده شده بود، گفت:«بله! من اشتباه کردم، بار کج به منزل نمی رسد».

همیشه بهتر است که راستی و درستی را پیشه خود سازیم؛ چرا که بار کج به منزل نمی رسد.

انشا شماره سه

در زمان های قدیم پسر جوانو بازیگوش در روستا زندگی می کرد که از قضا دستش کج بود و دزدی می کرد و سر اطرافیان خود را کلا میذاشت اما هر چه قدر دزدی می کرد و حق دیگران را می خورد نه خانه خوبی داشت و نه غذا درست حسابی برای خوردن داشت و همیشه بدهکار بود و از نظر مالی مشکل داشت روزی کیسه ای زر و سکه دزدید بود از دست سربازان در حال فرار بود بعد از دویدن زیاد و تنگی نفس و رهایی از دست سرباز ها گوشه ای دنج ایستاد تا نفسی بکشد و دوباره بگریزد و وقتی دست در جیب خود کرد تا از وجود کیسه اطمینان کند هر چه قدر گشت اما کیسه ای در جیب او نبود پیر مردی که در گوشه ی همان دیوار بود در نظاره گر رفتار پسر جوان بود و گفت ای جوان بار کج به منزل نمی رسد

 

 

***********************

 

دو انشای کوتاه برای گسترش و بیان برداشت از ضرب المثل بار کج به منزل نمی رسد همراه با داستانی کوتاه از این موضوع برای دانش آموزان پایه هفتم و یازدهم

مناسب پایه هفتم

بار کج به منزل نمی رسد یعنی نمی توان با استفاده از کارهای اشتباه به یک هدف خوب رسید زیرا اشتباهات باعث می شوند کار وضعیت بدتری پیدا کند و نه تنها به هدف نخواهیم رسید بلکه دچار مشکلات بیش تری هم خواهیم شد.

باید برای به دست آوردن و رسیدن به هر هدفی کارها را به درستی انجام دهیم و از رفتارهای ناپسند و نادرست خود داری کنیم زیر این کارها ما را بیش تر از هدفمان دور می کند.

این ضرب المثل نشان می دهد هدفی که با استفاده از کارهای ناپسند و دوز و کلک به دست بیاید ماندگار نیست و به زودی از دست خواهد رفت و همچنین مردم را تشویق می کند تا همیشه کارهای خوب و درست در زندگی انجام دهند.

خداوند متعال همیشه نظاره گر اعمال ماست و وعده داده است که همه ی ما نتیجه ی اعمال خوب و بد خود را خواهیم دید پس نتیجه ی انتخاب راه درست خوبی خواهد بود و نتیجه ی انتخاب راه اشتباه هم زیان دیدن خود شخص است.

برای مثال هیچ کس نمی تواند با دزدی کردن پول دار شود و پول دار بماند، شاید بعضی از افراد را ببینیم که با استفاده از راه های خلاف پول دار شده اند اما باید بدانیم که آن ها حتما نتیجه ی کارهایشان را خواهند دید و روزی متوجه اشتباه خودشان خواهند شد زیرا سرگذشت گذشتگان نشان داده هیچ رفتاری بدون نتیجه نیست و محال است که رفتار انسان ها بدون پاداش و جزا باشد.

مقصدی برای بار کج وجود ندارد زیرا این کار از همان ابتدا اشتباه است پس باید همواره بکوشیم تا بهترین و درست ترین کارها را انجام دهیم و دیگران را هم تشویق کنیم تا از انتخاب کارهای اشتباه بپرهیزنید زیرا ما در قبال دیگران هم مسئول هستیم.

مناسب پایه یازدهم

داستان های زیای درباره ی ضرب المثل بار کج به مقصد نمی رسد وجود دارد و همه ی این داستان ها در پایان یک نتیجه دارند و آن هم راستی و درستی در کارهاست.

 

در واقع این ضرب المثل ریشه در داستان مرد جوانی دارد که پدر درستکاری داشت اما خودش فرد فریب کاری بود و به شیوه های مختلف از مردم پول قرض می گرفت و به آن ها قول می داد این پول را پس بدهد اما قصد پس دادن آن ها را نداشت.

مردم به خاطر درستکاری پدر مرد جوان به او اعتماد کرده و پول قرض می دادند و پدر نیز همیشه پسرش را نصیحت می کرد اما متاسفانه مرد جوان گوش شنوایی برای حرف های پدر نداشت، تا این که بالاخره یک روز دزدی سراغ او آمد و پول هایش را دزدید و او که فریاد می زد پول هایم کو رسوا شد و همه فهمیدند که او فردی متقلب بوده و قصد فریب همه را داشته است.

این ضرب المثل به ما یاد آوری می کند که نتیجه ی بیراهه رفتن، نابودی خودمان است و اگر انسانی دزد باشد و قصد داشته باشد با پولی که متعلق به خودش نیست کار کند در نهایت کسی هم پیدا خواهد شد که از آن فرد دزدی کند.

ضرب المثل بار کج به مقصد نمی رسد مرا یاد ضرب المثل دیگری انداخت که باز هم معنی مشابهی دارد: “خشت اول گر نهد معمار کج تا ثریا می رود دیوار کج”

درستکاری همیشه بهترین کار است حتی اگر بعضی مواقع کار سختی باشد و بار کج به منزل نخواهد رسید همان طور که اگر معماری خشت اول دیواری را کج گذاشته باشد هر چقدر هم در کارش پیشرفت کند باز هم بنای خوبی نخواهد داشت و در پایان باعث فرو ریختن دیوار و یا حتی کل بنا می شود.

 

********************

 

انشا درباره بار کج به منزل نمی‌رسد به سبک حکایت

ضرب‌المثل‌ها جملاتی کوتاه هستند که از حکایت‌های قدیمی گرفته شده‌اند و شیوه درست زندگی کردن را به انسان‌ها می‌آموزند. یکی از این ضرب‌المثل‌ها «بار کج به منزل نمی‌رسد» است و داستان آن مانند مردی است که بار کج را به منزل نرساند.

در روزگار قدیم مردی جوان زندگی می‌کرد که بسیار به زرنگی معروف بود. این مرد لقب زرنگ را با دوز و کلک به دست آورده بود. هرجا که می‌توانست نقشه‌ای می‌کشید تا دیگران را فریب بدهد و کار خودش را پیش ببرد. هیچ توجهی به درست یا نادرست بودن کارهایش نداشت.

این مرد، پدری پیر و درستکار داشت که همیشه او را نصیحت می‌کرد: «اگر خواهان به سرانجام رسیدن کارها و موفقیت در برنامه‌هایت هستی، راست‌گو و راست‌کردار باش و باور داشته باش که ناراستی و حقه‌بازی عاقبت خوبی ندارد». اما او گوشش به حرف پدر پیر بدهکار نبود. می‌گفت:«می‌بینی که من از تو پولدارترم یعنی بهتر کار کرده‌ام».
روزی مرد جوان به در سرای همسایه‌اش رفت و گفت: «آنقدر بی‌پول شده‌ام که برای خرید غذا هم پول ندارم. می‌ترسم بچه‌هایم از گرسنگی هلاک شوند». مرد همسایه از آشنایان پدرش بود؛ گرچه می‌دانست که مرد جوان ممکن است به او حقه بزند، به خاطر پدرش و به دلیل حق همسایگی مقداری از پولی را که خودش نیاز داشت، به او داد. مرد که پول را گرفته بود، به همسایه قول داد که به محض اینکه پول‌دار شد، پول او را پس بدهد. اما برخلاف سخنش، دلش نمی‌خواست پول همسایه را پس بدهد. می‌خواست آنقدر پس ندهد تا همسایه به تنگ بیاید و سراغ پولش را بگیرد.
او از افراد دیگری هم به همین شیوه و به اعتبار پدرش پول قرض کرده بود. مرد جوان می‌خواست با این پول‌ها کالایی را بخرد و در انبار بگذارد تا گران شود و از این طریق سود کند.

چند روز بعد، همه پول‌هایی را که داشت، در جیب قبایش گذاشت و به بازار رفت تا آن کالا را خریداری کند. در میانه راه مردی ناشناس به او تنه زد و مرد جوان بر زمین افتاد. مرد ناشناس با عجله از آنجا دور شد.

مرد جوان اول نفهمید چه شده است. بعد که بلند شد و دست به جیب قبایش برد، فهمید که کیسه پولش نیست. بر سرش زد و گفت: «وای پول‌هایم… حالا چه کار کنم؟» در همان حال همسایه‌اش از آنجا رد می‌شد. او را دید و گفت: «چه شده؟ مگر تو نگفتی که هیچ پولی نداری؟» مرد جوان که خجالت‌زده شده بود، گفت: «بله! من اشتباه کردم، بار کج به منزل نمی‌رسد».

همیشه بهتر است که راستی و درستی را پیشه خود سازیم؛ چرا که بار کج به منزل نمی‌رسد.

 

********************

 

در دوران دبستان دوستی به نام نیلوفر داشتم که تنبل بود ولی همیشه نمره های خوبی می گرفت.

همه در عجب بودیم که چطور با این که نه به درس گوش می دهد و نه درس می خواند نمره هایش بالاست و با نمره های خوبی هر سال را تمام می‌کند.

تصمیم گرفتم با نیلوفر بیشتر آشنا شوم و همین هم شد. ما با هم دوست های صمیمی شدیم.

سال آخر پایه ابتدایی که امتحان های آخر سال برگزار میشد بالاخره یک روز از او پرسیدم چطور با این که درس نمی خوانی نمره خوبی میگیری؟

نیلوفر خندید و گفت من هر سال سوال های امتحان را با یک ترفند پیدا می کنم و دیگر نیازی نیست که بخواهم خودم را خسته کنم و درس بخوانم.

راستش را بخواهید برایم عجیب بود که همچین دل و جراتی دارد و هیچ وقت لو نمی رود.

بعد از یک ماه مدرسه به طور ناگهانی اعلام کرد برای ورود به دوره راهنمایی برای اطمینان بیشتر یک امتحان برگزار می‌شود که خیلی مهم است و هرکس قبول نشود نمی تواند به دوره راهنمایی برود و باید دوباره همین پایه را بخواند.

نکته مهم این بود که این امتحان تنها یکبار برگزار می شد، نیلوفر به حرف‌های مدیر گوش می‌کرد و آرام در گوشم گفت خیالت راحت سوال‌ها را باز پیدا می کنم. بچه نمی خواد درس بخونی!

راستش شک کردم امتحان به این مهمی سوال هایش لو برود. برای اطمینان خودم و اینکه اگر قبول نشوم مجبورم دوباره در همین پایه درس بخوانم درسم را کامل خواندم و به نیلوفر هم گفتم تو هم درست را بخوان شاید سوالات لو نرود اما گوش نکرد.

روز امتحان وقتی به مدرسه رفتم نیلوفر را پیدا نکردم. وقتی امتحان تمام شد خیلی خوشحال بودم چون مطمئن بودم نمره بالایی میگیرم.

وقتی از جلسه امتحان بیرون آمدم نیلوفر را دیدم که گریه میکند. به سمتش رفتم و ازش پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟

در حالی که گریه می کرد گفت سوالات را نتوانستم پیدا کنم و امتحان را خراب کردم.

ناخودآگاه به یاد چند روز پیش افتادم که ماجرا را برای مادرم تعریف کردم و مادرم گفت بار کج هیچ وقت به منزل نمیرسد.

 

انشا درباره بار کج به منزل نمیرسد با مقدمه و نتیجه

مقدمه: اکثر ما، حداقل یک بار از زبان بزرگترهایمان شنیده ایم که می گویند: بار کج به منزل نمی رسد.

بدنه انشا: ضرب المثل بارکج به منزل نمیرسد، از جمله ضرب المثل هایی است که کاربرد زیادی در زندگی روزمره ما دارد.

اگر کار ما از همان ابتدا نادرست باشد، به هدف و مقصود خود نمیرسیم، که اصطلاحاً می گویند بار کج به منزل نمیرسد.

و به قول معروف، مثل خری که پایش میلنگد ما هم به هدف و مقصود خود نمیرسیم.

پس بهتر است از اول کار را درست انجام دهیم. به قول معروف چرا سری که درد می کند را دستمال ببندیم؟
 نتیجه: بهتر است تا وقت داریم بار کج را به زمین بگذاریم و به هدف های زندگیمان برسیم.

بار کج هیچ گاه به منزل نمیرسد، اگر هم برسد، مصداق ضرب المثل باد آورده را باد میبرد است و زود آن را از دست می دهیم.

ضرب المثل های مشابه بار کج به منزل نمیرسد :

  •  تیر اگر راست شود، بر هدف است .
  • از راه برو، بیراه نرو .
  • خواهی که رستگار شوی، راستکار باش .
  • راست شو تا به راستان برسی .
  • بِهْ از راستی در جهان کاری نیست .
  • راه راست، گم شدن ندارد .
  • هیچ تقلبی بهتر از راستی نیست .
  • به گیتی بِهْ از راستی پیشه نیست .

گسترش مثل بار کج به منزل نمیرسد

در زمان های قدیم پسری جوان و بازیگوش در روستا زندگی می کرد که دستش کج بود و دزدی می کرد و سر اطرافیان خود را کلاه میذاشت.

اما هر چه قدر دزدی می کرد و حق دیگران را می خورد نه خانه خوبی داشت و نه غذا درست حسابی برای خوردن داشت و همیشه بدهکار بود.

روزی که کیسه ای سکه دزدیده بود از دست سربازان در حال فرار بود.

بعد از دویدن زیاد و رهایی از دست سرباز ها، گوشه ای  ایستاد تا نفسی بکشد و دوباره فرار کند.

وقتی دست در جیب خود کرد تا از وجود کیسه اطمینان کند هر چه قدر گشت، کیسه ای در جیبش پیدا نکرد.

پیر مردی که در گوشه ی همان دیوار بود و رفتار پسر را مشاهده می کرد، گفت ای جوان بار کج به منزل نمی رسد.