انشا جالب درباره از محبت خار ها گل میشود

انشا جالب درباره از محبت خار ها گل میشود

یکی از ویژگی های رفتاری هر انسانی محبت و مهر ورزی به دیگران می باشد.

این صفت نیک به ما اجازه می دهد تا به اطرافیان خود عشق بورزیم و مورد محبت دیگران قرار بگیریم.

اما انسان ها ویژگی های رفتاری دیگری نیز دارند: ویژگی هایی مثل نفرت، کینه، دشمنی و …

گاهی اوقات افرادی در زندگی ما حضور پیدا می کنند که ممکن است از آن ها نفرت داشته باشیم، یا بعضی اوقات هر کدام از ما با نزدیکان خود دچار مشکل شده و نسبت به هم کینه و دشمنی پیدا می کنیم.

اکثر افراد در این شرایط با رفتار و حرف های آزار دهنده طرف مقابل را آزار داده و کینه ی همیشگی اش را در دل نگه می دارند.

متاسفانه راه حل مناسبی که برای مقابله با مشکلات پیش آماده در روابط مان کم تر به آن فکر می کنیم محبت کردن است.

محبت کردن می تواند ما را از کینه و دشمنی نجات داده و عشق را به جای نفرت در دل مان بیدار کند.

راهی که ممکن است کمی سخت به نظر برسد، زیرا مهر ورزیدن به کسی که از او نفرت داریم یا رابطه خوبی با آن شخص نداشته ایم برای همگی ما سخت است.

 

اما در اکثر موارد پاسخ درست و مناسبی از این راه حل خواهیم گرفت، زیرا همه ی انسان ها در مقابل محبت تسلیم هستند.

زمانی که شروع کردیم به عشق ورزیدن و محبت کردن خواهیم دید که طرف مقابل نیز کینه و دشمنی را فراموش کرده و محبت را جایگزین دشمنی می کند.

داستان زیر درباره ی همین ضرب المثل است

عروس و مادر شوهری با هم اختلاف داشتند و هر روز به خاطر موضوعی با هم دعوا می کردند.

روزی عروس تصمیم گرفت از شر مادر شوهر خود خلاص شود و با همین نیت پیش حکیمی رفت تا از او سمی برای کشتن مادر شوهر خود بگیرد.

حکیم که حرف های عروس را شنید به او گفت به تو کمک خواهم کرد، اما اگر به یکباره سم را در غذای مادر شوهرت بریزی همه به تو شک می کنند پس سمی به تو می دهم که هر روز در غذای او بریزی و این سم کم کم مادر شوهر تو را خواهد کشت اما در این مدت با او مهربان باش و شکایتی از رفتار بد او نداشته باش.

عروس سم را گرفت و با خوشحالی به خانه رفت و پس از آن هر روز مقداری از سم را در غذای مادر شوهرش می ریخت، او دیگر مثل گذشته با مادر شوهرش بحث نمی کرد و با او مهربان بود.

 

پس از گذشت مدتی اخلاق و رفتار مادر شوهر با دیدن محبت و مهربانی عروسش به کلی تغییر کرد و رابطه بین آن ها کاملا خوب شد.

عروس با خود فکر کرد دیگر نیازی نیست که مادر شوهرش را بکشد و به همین خاطر نزد حکیم رفت تا پاد زهری تهیه کرده و کار اشتباهش را جبران کند. اما زمانی که پیش حکیم رفت و داستان را تعریف کرد این پاسخ را از او شنید.

” آن دارویی که به تو دادم سم نبود و خطری برای مادر شوهرت نداشت، سم کینه و دشمنی تو بود که حالا دیگر از بین رفته است. ”

پس محبت درمان هر دردی است، دل هر انسانی را نرم می کند و باعث می شود روابط بین انسان ها بهتر شود.

 

*********************

 

از محبت خارها گل می شود ؟!!!

اولین بار وقتی می شنوم باورم نمی شه … حتی وقتی استاد تایید می کنه نمی تونم تعجبم را پنهان کنم … به نظرم مسخره می آد …

بازم تکرار می شود … شاید باید عادت کنم … عادت کنم که وجود دارند آدم هایی که ابتدایی ترین اصول روابط اجتماعی را بلد نیستند و متاسفانه خود را خدایگان این گونه ارتباطات می دانند!!!!…

وجود دارند کسانی که فکر می کنند اوج زرنگی یعنی بهربرداری از زحمات و حسن نیت دیگران !!!!…

دلم برای دلسوزیها و نگرانی هایم سوخت !!!!…

بخاطر همه ی روزهایی که فکر می کردم اگر افتخاری هست برای همه هست و اگر مشکلی است باز هم با کمک همدیگر از آن عبور می کنیم …

برای همه ی امیدواری هایی که بهت دادم …

برای همه ی اعتمادم …

بخاطر همه چیز متاسفم …

**

امروز نمونه هام را برای SEM بردم … قرار بود نمونه های یکی را هم به همراه نمونه های خودم ببرم !!!! … اما وقتی دیدم طرف تمایلی نداره من هم اصراری نکردم !!!!… این که می گفتند از محبت خارها گل می شود …منقرض شده است!!! … از محبت آدم ها پر توقع می شوند !!! … از محبت انتظارات به صورت صعودی می ره بالا … از محبت هر کسی به خودش اجازه می ده هر جور دلش می خواد تو رو محاکمه کنه و حکم احمقانه صادر کنه !!!!… از محبت خیلی ها همیشه کوچک باقی می مانند و هیچوقت به ذهنشون خطور نمی کنه که بزرگواری دیگران مقابلشان به منزله تایید بزرگ بودنشان نیست !!!!… از محبت خیلی اتفاق ها می افته !!!…

شاید محبت می تونست یه زمانی تصویر قشنگی از سیمای یک دوست در ذهنت ترسیم کنه که همیشه در زندگیت حضورش را یک نعمت بدونی اما همون قدر هم می تونه بهت یادآوری کنه که برای همیشه فراموشش کنی و اصلا متاسف نباشی !!!!…

***

بخاطر قولی که به یکی از مهندسان جوان داده بودم مجبور شدم برگردم دانشگاه … متاسف نیستم که هنوزم به یک سری چیزهایی پایبند هستم که از دیدگاه آدم های مثلا زرنگ منسوخ شده است !!!!… اظهار نظر آقای مهندس برایم جالب است … ” شما آدم های مهربونی هستین!!!” …

شاید حق با ایشون باشه … وقتی این تفکر مسموم ” هر کسی باید به فکر خودش باشه و بیخیال بقیه!! ” مرسوم باشه … تفکر آدم هایی مثل من یا از حماقت فراوان است یا ساده لوح بودن !!!!…

متاسف نیستم چون مقاله ام را فرستادم … انگیزه پیدا کردم یه مقاله دیگه بنویسم … یه سری مطالب باحال در مورد تفسیر ماده ام از دیدگاه ساختاری پیدا کردم … یه مقاله توپ خوندم … و برای سخت ترین سئوال های احتمالی هم جواب پیدا کردم !!!!

**

نمی دونم برای ما که خودمان را متمدن ترین مردم دنیا می دونیم این افتخار است یا افتضاح!!!!!…

***

واژه ای در ذهنم نیست که مترادفی مناسب برای زرنگ بازی باشه !!!… من که چیزی از دست ندادم …

اما در مورد تو … یه ذره صبر کن … فکر کنم باید فراموش کنی که دیگه می تونی روی کمک های من حساب کنی !!!!..

ترجیح می دم یه همکلاسی ساده … یه همکار درجه سه … یه خنگ … یه ساده لوح … باقی بمونم …

فکر می کنم اینجوری واقعا ” از محبت خارها گل می شود ” را با تمام وجود احساس می کنیم !!!!…

حق با ” ندا” است گاهی وقت ها لازمه یه ذره مثل طرف مقابلت باشی تا بفهمه چقده باحاله و خودش نمی دونسته!!!

***

بلاخره متوجه شدم که قابلیت فراوانی در نوشتن سناریوهای سوزناک و خفن وحشتناک دارم و خودم نمی دونستم … دلم نمی خواد متنم را یه بار دیگه بخونم !!! چون شدیدا سنسورهای عصبی ام فعال می شه و حالمو بد می کنه!!!!

تکلیف هفته ی جاری …

روزی سه بار متن مذکور را مرور کن …

شکنجه ای بهتر از این سراغ دارید ؟!!!!

**********************

 

معنی ضرب المثل ” از محبت خار ها گل می شود

۱- با مهر و محبت می توان دیگران را نرم کرد.

۲- با محبت می توان سخت ترین کارها را به انجام رسانید.

۳- انسان با محبت کردن می تواند بداخلاق ترین آدم ها را هم شیفته خود کند.

۴- محبت مانند دارویی برای درمان بیماری هاست.

داستان ضرب المثل ” از محبت خار ها گل می شود “

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی نتوانست با مادر شوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!

داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.

دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر می ریخت و با مهربانی به او می داد. هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.

داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.