انشا درباره صدای لالایی مادر درس چهارم صفحه ۵۳ پایه هشتم

انشا صفحه ۵۳ کتاب نگارش پایه هشتم

انشا درباره صدای لالایی مادر درس چهارم صفحه 53 پایه هشتم

انشا درباره صدای لالایی مادر درس چهارم صفحه ۵۳ پایه هشتم

************

انشا درباره صدای لالایی مادر

هر صدایی حس و حالی را در وجود انسان زنده می‌کند. یکی از صداهای گرم و لطیف که به خصوص به نوزادان و کودکان حس امنیت می‌دهد، صدای لالایی مادر است. کودک به شنیدن صدای مادر نیاز دارد. به بیان دیگر همان‌گونه که برای پرورش جسم به شیر مادر نیاز دارد، برای پرورش روح به صدای مادر نیاز دارد.

صدای لالایی مادر برای نوزادان از همه صداها خوشایندتر است. دو دلیل عمده برای خوشایند بودن آن وجود دارد؛ اول اینکه صدا، صدای نزدیک‌ترین فرد به نوزاد است و دلیل دوم اینکه لالایی شعری آهنگین و ساده است و این موزون بودن کلام دلنشین است.

موسیقی بر روح و روان آدمی اثر خوشایند دارد و طبق تحقیقات محققان به افزایش هوش کمک می‌کند. شنیدن صدای لالایی نیز مانند موسیقی است و می‌تواند کودک را با آواها آشنا کند. وقتی کودکان از شنیدن صدایی لذت می‌برند، تنفس آنها منظم شده و بهتر نفس می‌کشند.

کودکی که قبل از خواب در آن سیاهی و تاریکی شب هیچ جا را نمی‌بیند، باید از طریقی آرامش یابد تا هم بتواند به خواب برود و هم بتواند آسوده باشد و این آسودگی را شنیدن صدای لالایی مادر برای او فراهم می‌کند. صدای لالایی به کودک کمک می‌کند که بخوابد و این او را از افسردگی در دوران بزرگسالی نجات می‌دهد.

صدای لالایی فقط به رشد عاطفی کودک کمک نمی‌کند، شنیدن صدای لالایی مادر مهارت‌های کلامی را افزایش می‌دهد. همچنین صدای لالایی مادر باعث رشد عقلی کودک می‌شود.

در تمام فرهنگ‌ها و ملل مادران برای کودک خود لالایی می‌خوانند این لالایی مخصوصاً برای کودکانی که حساس هستند، منبع آرامش است. چرا که کودک به طور طبیعی از همان آغاز زندگی، با بعضی صداها و آواها آرام می‌شود.

دلیل غمگین بودن لالایی‌ها غمگین بودن مادران نیست. بلکه تحقیقات ثابت کرده که یک صدای شاد و پرانرژی باعث می‌شود کودک به جنب و جوش درآید. اما صدای غمگین حرکات او را آهسته کرده و کودک را برای خواب عمیق آماده می‌سازد.

صدای لالایی مادر فایده‌های زیادی دارد اما از همه این‌ها مهم‌تر داشتن یک موسیقی شخصی و اختصاصی و منحصر به فرد در تمام دنیا است.

**********

انشا درباره صدای لالایی مادر به سبک داستانی

این صدای مهربان مادر من است. صدایی که از همه صداهای دنیا گوش‌نوازتر است و مرا به خوابی شیرین دعوت می‌کند.

چشم‌هایم بسته است. صدای لالایی مادرم می‌آید. مادرم را نمی‌بینم اما چهره مادرم در ذهنم می‌آید. دوست دارم در واقعیت هم مادرم را ببینم. چشم‌هایم را می‌گشایم.

با چشم باز همه اطراف را نگاه می‌کنم. احساس خطر می‌کنم. حواسم جمع نیست. نمی‌توانم بخوابم. سیاهی و تاریکی همه‌جا را گرفته و هیچ چیزی دیده نمی‌شود‌. چهره مادر که همیشه با دیدنش آرامش می‌یافتم، نیست و اگر سکوت هم بر آن افزوده شده بود، وحشت‌زده می‌گریستم اما صدایی هست که به من آرامش می‌دهد.

چند دقیقه‌ای چشم‌هایم را باز می‌گذارم. چشم‌هایم به تاریکی عادت کرده ولی هنوز هم فقط سایه تاریکی از مادر می‌بینم. صدا را واضح می‌شنوم:«لالا لالا لالا…» احساس می‌کنم که دیگر سیاهی نیست. هست اما تاریکی را حس نمی‌کنم. بلکه گویا باغ پرگلی در برابرم است که دست در دست مادر در آن قدم می‌زنیم.

مادر در دست من گلی می‌گذارد و زمزمه می‌کند:«لالا لالا گل پونه…» صدای او باغ پر گل است و یکی یکی گل‌های خوشبو را به دستم می‌دهد و من گل‌ها را توی ذهنم می‌کارم.

حالا نوبت «گل چایی» است و بعد نوبت «گل پنبه»… ذهنم از تاریکی به سمت گلستان شدن می‌رود. مادر می‌خواند:«لالا لالا گلم باشی، انیس و مونسم باشی…»

حالا من یک باغ هستم. حرکاتم آهسته شده و با صدای زیبای مادر پلک‌هایم روی هم می‌آید. صدای لالایی مادر دوباره گوش‌هایم را پر می‌کند. آرام آرام خواب مرا می‌رباید.می‌خوابم و تا صبح خواب گل می‌بینم.

کودکانی که مادرشان برایشان لالایی می‌خوانند بسیار خوشبخت هستند.

*********

انشا سوم :

یادش بخیر! نیمه های شب بود.سقف دنیا مشکی شده بود و چراغ های اسمان هم خاموش بودند.خانه گلی که ،بادست پدر بنا شده بود توان مقابله با هیاهوی بادی را که فضای خانه را پر کرده بود نداشت.

خشم عجیبی در باد بود.جرقه های اسمان وحشت و ترس ،طفل چند ماهه را دوچندان می کرد،وحشت و ترس در دل کودک شعله ور بود از تاریکی شب ؛از تنهایی بیم داشت.

ناگهان،مویه کردن های کودک خاموش شد،نجوای خاموشی از کنار گهواره به گوش می رسید.بر چهره معصومش خنده گنگی نقش بسته بود.صدای گام های کسی ب گوش می رسید باهرقدمی که بر میداشت هیاهوی باد را شرمنده میکرد،مگر ان شخص چه کسی بود؟ناگهان در چشمان معصومش تصویر مهربانش نقش بست.مادر با چشم های مهربانش با محبت و هزاران ارزو ،باعشق ،با عشق خدایی،با عشقی که خدا در دلش گذاشته بود به صورت پاکش می نگریست.

مگر مادر در صورت جگر گوشه اش چه می دید؟لحظه ای در فکر فرو رفتم و با خودم گفتم:ایا کسی که تمام امیدهای مادر است اگر روزی مادر پیر و ناتوان شود در نیمهوهای شب،فرشته مهربانی پرستار کودکی ها،در خواست اب کند او با دل و جان اب در دست او می گذارد؟

ایا این شب ها را به یاد می اورد؟نکند فراموش کند؟ وای خدای من نکند تکه ای از مروارید درونش بشکند؟خشم خدا را چه کند.چ کسی جلوی مویه کردن های اسمان را بگیرد؟؟

با دیدن مادر تنها می توان ثابت کرد در جسم ما قلب وجود دارد. وقتی کسی مادر می شود همه از عشق او به پاره وجودش،مهربانی ها و فداکاری او سخن می گوین ایا زمانی هم که اسم فرزندی در میان می یاید یاد عشق فرزندی می افتند؟یا شاید هم یاد لرزش های اسمان یا مویه کردن های اسمان بیفتند؟ نمی دانم!…..

دلم گرفت و با بغض به مادر می نگریستم،لحظه عجیبی بود مادر کودکش را بر روی پاهایش گذاشت و از شیره وجودش به او طعام داد .همه چیز به سجده به پاهای مادر افتاده بودند!
چه کسی تمامی وجودش متعلق به توست.

اری،اینجا بود که واژه مادر برایم معنا شد.مادر مانند مادرخورشیدی است که تمام وجودش را وقف فرزندانش می کند.خورشید مادری هیچگاه غروب نخواهد کرد.الان میتوانم درک کنم لالایی های مادرم برای چه بود؟؟

برای زپانی بود اگر خواستم درشتی کنم به یاد بیاورم چه کسی تا نیمه های شب در کنارم بود،پرستارم بود؟چه کسی با من می نگریست چه کسی با من می خندید؟چه کسی زمانی که مریض بودم او هم با من مریض می شد؟

کسی که تمامی وجودش وقف من شد جوانی اش.زیبایی اش و تمام زندگی اش.کسی که چین و چروک های روی صورتش دفتر خاطرات بچگی هایم است. کسی که همیشه وقتی غذا روی سفره کم بود مادرم جلوتر ازهمه کنار می کشید و سیر بود.کسی که لا عشق به به نگاه می کرد و من با خشم به چهره ان می نگریستم!

مادر فرشته روی زمین است که نه تکرار میشود ک نه تکرای.شجاع کسی است که جلو همه دست و پدر و مادرش را می بوسد نه سنگ قبر ان ها را!چون می داند سنگ قبر احساس ندارد.

مادر وقتی پیر می شود مانند بناهای قدیمی می شود که ارزشش از همه اپارتمان و برج های جدید بیشتر است پس محبتت را به پای کسی به ریز که با تمام بدی هایت صدایت می کند دخترم.دوستت دارم فرشته زمینی.

مادر ای پرواز نرم قاصدک
مادر ای معنای عشق شاپرک

ای تمام ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا