می دونی ... از ماسکم خسته شدم ...

جدیدنا خیلی میفته هی ... 

بعد یهو یه "دوست" طور ای نزدیک میشه میگه مهدی چته ... ؟! 

یهو نا خود آگاه یه دفعه گنده میشم ... ! 

میگم هیچی ... بعد میریم یه چیزی می خوریم ... !

بعضیاشون اما به این راحتی دست بر دار نیستن ... 

باهوش ترن شآید ... 

یکم بیشتر گیر می دن و اینا ...

نهایتن یه خسته ام و حالم خوش نیست و اینایی می گم و می پیچه قضیه ... !

دوستای جدیدم خیلی خوبن ... خیلی دوستشون دارم ...

ولی گآهی آدم یه دوست  قدیمی می خواد ...

یکی که یه چیزی بیشتر از ماسک عه پابلیک راجبش بدونه ...

فکر می کردم یه دوست قدیمی می تونه همه چیو خوب کنه ...

ولی دوست های قدیمی خیلی بیش تر از حد تصورم ازم دور شدن ...

خیلی دور ...