انشا درباره بوی سیر صفحه ۶۲ کتاب نگارش پایه هشتم

انشا درباره بوی سیر صفحه ۶۲ کتاب نگارش پایه هشتم

انشا درباره بوی سیر صفحه ۶۲ کتاب نگارش پایه هشتم

***********

انشا اول :

چه حس و حال عجیبی دارد، پاییز باشد یا بهار بعد از پنجره اتاق نم نم باران را ببینی و ذوق کنی.

آدم در این لحظات ته دلش می خواهد برود بیرون و باران را بو کند، برخورد قطرات باران با صورت و تنش را احساس کند ، اما یکدفعه عقل پا جلو می گذارد و می گوید نه نرو. می روی بیرون خیس می شوی، باد می خورد به سر و کله ات سرما می خوری.

اما اگر زیر باران نرویم و خیس نشویم که دیگر انسان بودنمان خیلی خیلی شکل ماشینی به خودش می گیرد.

پس دلت را می زنی به دریا و می روی بیرون…

وارد حیاط می شوی می بینی کلی شبنم زیبا روی گل های یخ باغچه نشسته است. دلت غش می رود.

یکدفعه احساس می کنی بوی عجیبی به مشامت می رسد.

وه، که بوی خاکی است که باران خورده. هیچ عطری یارای برابری با بوی سرمست کننده خاکی که باران درونش غلت زده را ندارد. حس زندگی کردن و زیبایی درونت جوش می زند.

عجیب است. آن باران، این خاک و این تویی که سرشار از طراوتی….

انشا شماره دو

باران یعنی بوی کاهگل های خانه مادر بزرگ ، باران که می بارد بوی کاهگل به مشام می رسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک …

باران که میبارد همه خوشحال میشوند و من خوشحال تر. چون عاشق بوی باران هستم ، وقتی نم نم باران میبارد و بوی خاک در هوای لطیف بارانی پراکنده میشود چنان احساس ارامش میکنم که گویی دنیا مال من است. نفس های عمیق میکشم و زندگی را با تمام وجود حس میکنم. انگار تا قبل از باران مرده بودم ، الان زنده هستم و زندگی میکنم.

بوی خاک که به مشامم میرسد ، غرقِ خالق هستی میشوم و همچنان که نفس های عمیق و آرام بخش میکشم خدا را شکر میکنم بابت این بوی خاک ، این بوی ناب.

وقتی بوی خاک به مشمامم میرسد در خاطراتم به روستا سفر میکنم ، جایی که بوی خاک باران خورده با دیوارهای کاهگلی معنی پیدا میکند. ای کاش یک دهاتی بودم و حداقل سالی چند بار میتوانستم بوی خاک را با قلبم احساس کنم.

ای کاش میشد بوی خاک باران خورده را در شیشه های عطر محصور کرد چون بوی خاک از بهترین عطرهاست، عطری که یاداور خداست.

باران زیباست ، بوی خاک باران خورده زیباست ، بوی باران مرا می برد به دوران کودکی ، به آن زمان که خانه ها کاهگلی بود ، ان زمان که خدا در همین نزدیکی بود.

***********

انشا دوم :

هفته پیش که به همراه مادرم به بازار رفتیم وقتی به قسمت تره بار رسیدیم بوی بسیار تندی در فضا ان منطقه پخش شده بود وقتی از مادرم پرسیدم سیر هایی با برگ های بلند که گل ها هنوز به آن چسبیده بود به من نشان داد و گفت اینها همان سیر هایی  هستد که از زمان پیامبر به کنون توصیه شده و خواص و فواید بسیاری دارند و برای ضد عفونی کردن دهان و دندان و معده و پوست و زیبایی صورت مفید است.

و اکثر مردم ایران به خصوص گیلان برای پخت و پز از سیر استفاده می کنند و به دلیل اینکه بوی سیر در غذا موجب خوش عطر شدن و  لذیذ شدن غذا می شود که بعضی افراد از بوی سیر خوششان می اید و بعضی دیگر از بوی سیر بدشان می اید و حس بدی بهشان دست می دهد.

مادرم بعد از گفتن این حرف ها به سمت فروشگاه رفت و چند حبه سیر خرید و به همراه یکدیگر به خانه برگشتیم وهمراه با غذا خوردیم . از نظر من سیر بوی خوبی نداشت و باعث سر گیچگی من شد اما به دلیل خواص و فواید زیاد ان سیر را خوردیم  و از طعم ان لذت بردیم.

************

انشا سوم :

سیر بوی خوبی دارد اما وقتی که بوی آن از دهان نیاید! دیروز که مادرم آش می پخت، بوی سیر فضای خانه را معطر کرده بود و واقعا هم بوی قشنگی داشت. من در پختن آش به مادرم کمک می کردم حتی خیلی از سیر ها را خودم خرد کردم.

بعد از اینکه خرد کردن سیرها تمام شد دستانم را بو کردم. اوه! چه بوی سیری! نه به آن بوی سیر که به خودی خود خوب است نه به اینکه بویش روی دستانم جا خشک کرد! هر چه قدر هم تلاش کردم که بوی سیر را از دستانم ببرم، نرفت که نرفت.

خلاصه چند روزی درگیر بوی سیر دستانم بودم! اما سیر وقتی که پخته می شود دیگر مثل خام بودنش بوی تندی ندارد. این سیر هم کلا داستانی برای خودش دارد. مثلا یک روز مهمان داشتیم. سر سفره مان ترشی سیر گذاشته بودیم تا با آبگوشت بخوریم. به به! چقدر چسبید. جایتان خالی!

انقدر ترشی سیر با آبگوشت می چسبید که همه مان، از پدر و عمو و دایی گرفته تا خود من، کلی ترشی سیر خوردیم. بعد از غذا سفره را جمع کریم و مشغول خوش و بش و حرف زدن شدیم. چه وضعی شده بود فضای اتاق! بوی سیر که از دهان همه می آمد، فضا را معطر کرده بود!!!

یک شانسی که آوردیم این بود که همه مان از ترشی سیر خورده بودیم وگرنه باید گروهی بوی سیر دهان گروهی دیگر را تحمل می کردند! خلاصه این بوی سیر در خانه ما تبدیل به بوی شادی آور شده بود! هم حرف می زدیم هم به بوی سیر می خندیدیم!